\"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است\" سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است باز جاری شده کوثر به زبانم انگار می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است

\"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است\" سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است باز جاری شده کوثر به زبانم انگار می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است

\"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است\" سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است باز جاری شده کوثر به زبانم انگار می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است

\"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است\" سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است باز جاری شده کوثر به زبانم انگار می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است

\"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است\" سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است باز جاری شده کوثر به زبانم انگار می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است
\"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است\" سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است باز جاری شده کوثر به زبانم انگار می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است" سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است باز جاری شده کوثر به زبانم انگار می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است

"خبر این بار خبر نیست، بهاری زنده است"

سحرِ رویش سرسبز وقاری زنده است

باز جاری شده کوثر به زبانم انگار

می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است

همه آیینه و قرآن و گل و جام به دست

اصلاً انگار که با عشق قراری زنده است

مادر هرچه مسیحاست کنیزش شده اند

آنکه در قبضه ي او جان شماری زنده است

 

کیست این نور ٌعلی نور، فرشته تمثال

که کند از طبـــق نـــور، نــزول اجــــلال

 

دختری آمده از نسل امامان اصیل

کوثری آمده جوشنده تر از جاری نیل

آمده آنکه خدا داده به یمن کرمش

روزی سائل و زاد سفر ابن سبیل

شده گهواره  ی او پنجره فولاد حیا

به نخ چادر او چشم ملک بسته دخیل

چه کسی آمده از راه، که هاجر با شوق

رونما داده به باباش سر اسماعیل

 

بغض ها را که شکستند دو چشمم تر شد

نوبت آمـــــدن فاطمـــــه ای دیگر شــــــد

 

دیدم از جان تو جانان شدنت را بانو

شمسه ی کشور ایران شدنت را بانو

ننویسند قیامت، بنویسند چه پس ؟

وارد روضه ي رضوان شدنت را بانو

حسرتی هست که دارند تمام افلاک

ماه شب های شبستان شدنت را بانو

درسماوات خدا جشن گرفتند همه

خواهر حضرت سلطان شدنت را بانو

 

می رسد از طرف شهــر تو بار ِســـاوه

میوه ی جشن بهشت است انار ساوه

 

ای مقامات تو درعرش، همه عالیّه

چقدردورو برت پرشده از حوریّه

می کند حضرت جبریل ز تو استفتاء

دستهایت پُرِ حکم و سند شرعیّه

مریم و آسیه خواندند نماز آیات

چو به خورشیدِ رخ خویش  زدی پوشیّه

می شود باز دری از حرمت سمت بهشت

بر بلندای جنان حک شده معصومیّه

 

می رسد روزی مان از دهک سفره تان

شوری آب قم است از نمک سفره تان

 

می نویسم فقط از نام شما بند به بند

زده مهر تو رگ و ریشه من را پیوند

سقف دنیا که به روی سرمن شد آوار

گوشه ي صحن تو را زود نشانم دادند

دور و اطراف حرم مرغ دلم سرگردان

آخر افتاد به دام تو به چندین ترفند

پاسخش خواسته ی روز و شب خیلی هاست

عشق تو ضربدر عشق رضا یعنی چند؟

 

بی خودی نیست که درصحن و سرایت جا نیست

طـــــــوف قبر تو کم از طوف خود زهـــــرا نیســت

 

تا ابد گرم دم خادم و نوکرهایت

تا ابد دور سرت چشم برادرهایت

گرچه دوری ز مدینه ولی ای شه بانو

بدهد عمر، خدا بر علی اکبرهایت

دور و اطراف تو ماندند همه محرم ها

تا که نخ کش نشود گوشه معجرهایت

فقط الحمد به لب دارم و شکراً لله

که نبردند ترا در وسط سرهایت

 

ریختی اشک دراین روضه و گفتی در تب

قامت ِ تا نوکِ پا خم شده یعنی زینـــب

 

تو ندیدی ثمرت را به سنان ها زخمی

سری از بغض دل سنگ پران ها زخمی

تو ندیدی که بیفتد سرراه دشمن

تکه های لب و حلقوم و دهان ها زخمی

تو ندیدی که بماند به حرم چشمان ِ

بدنی زیرسم اسب دوان ها زخمی

تو ندیدی که بسوزند میان آتش

گوشهایی که شدند از هیجان ها زخمی

 

گرچه سختت شد و رنجیده شدی بی تردید

تو ندیدی به خدا داغ،  ولی زینــــب دیـــد

 

 

شاعر : رضا دین پرور


تعداد بازديد : 59
شنبه 08 شهریور 1393 ساعت: 15:26
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف