بابای زینب... هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت اي جان عالم مست گيسوي رهايت دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم انگار باران زد به چشمم از دعايت از لاب�

بابای زینب... هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت اي جان عالم مست گيسوي رهايت دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم انگار باران زد به چشمم از دعايت از لاب�

بابای زینب... هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت اي جان عالم مست گيسوي رهايت دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم انگار باران زد به چشمم از دعايت از لاب�

بابای زینب... هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت اي جان عالم مست گيسوي رهايت دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم انگار باران زد به چشمم از دعايت از لاب�

بابای زینب... هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت اي جان عالم مست گيسوي رهايت دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم انگار باران زد به چشمم از دعايت از لاب�
بابای زینب... هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت اي جان عالم مست گيسوي رهايت دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم انگار باران زد به چشمم از دعايت از لاب�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بابای زینب... هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت اي جان عالم مست گيسوي رهايت دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم انگار باران زد به چشمم از دعايت از لاب�

بابای زینب...

هر جا نگاهم خورد ديدم رد پايت

اي جان عالم مست گيسوي رهايت

دارم دعا مي خوانم و لبريز اشكم

انگار باران زد به چشمم از دعايت

از لابلاي اين صداهاي شكسته

دارد تداعي مي شود سوز صدايت

اي آخرين منجي بيا برگرد برگرد

داريم يك عالم دل عاشق برايت

اينجا كبوتر در كبوتر درد داريم

در آستانت گوشه ي دارالشفايت

مشتاق آن آدينه ي موعود هستيم

حتماً كه هست آقا شما هم از خدايت

آقا جسارت مي شود يك استخاره

بين نماز مغرب خود تا عشايت

شايد جواب استخاره خوب آمد

شايد مقرّر شد بيايي در نهايت

امشب شب قدر است قدري استغاثه

كردم كه بر جانم خورد درد و بلايت

قرآن به سر مي گيرم و مي گيرم احياء

شكر خدا كه باز شد تقديرم احياء

من مطمئنم كربلا هستي شما هم

با اهل بيت و مصطفي جمعيد باهم

آقا فضا آكنده از باران سيب است

فيض مدامي مي رسد از كربلا هم

امشب مقدر هرچه خواهد بود باشد

غير از ضريح كربلا را كه نخواهم

چون مطمئنم مي كند در اين شب قدر

اول نظر بر زائران او خدا هم

گفتند آيد هر كه ذكرش يا حسينع است

به به، چه خواني شد براي ما فراهم

يا من دگر حال دعا خواندن ندارم

يا شد دخيل چشم اربابم دعا هم

روزي اگر بهر زيارت سر ببرّند

شيون كنان گوئيم كه «هستيم ما هم»

با اشك ها خود را ميان عاشقانش

جا مي زنيم آقا شده محض ريا هم

ازهرچه باشدجز حسينع استغفرالله

راضي است براين توبه ي مامرتضي هم

حس مي كنم امشب دگر من هم يتيمم

با كاسه هاي شير كوفي ها سهيمم

طوري سري را كه شكسته، بند كردند

آن كار كه بايست مي كردند، كردند

با پاره هاي بند دلهاشان يتيمان

نذري براي آن شكسته بند كردند

تا بي امان زينب دلش هرّي نريزد

در جام لب هاي علي لبخند كردند

آتش براي خويش تا محشر خريدند

آنان كه بر اين حادثه سوگند كردند

آن شب كه وقت التماس بي اثر بود

گويا دلي را بر دلي پابند كردند

فواره اي جاري شد از فرقي شكسته

ميدان چشمي را سبو مانند كردند

اي واي از كرب و بلا كه خيره سرها

بر نيزه يك سر را به صد ترفند كردند

پرچم نمي شد، با كف دستش بگيرند

آخر سرش را روي ني سربند كردند

جانم فداي آن سري كه با عمودي

افتاد در آغوش جسم در فرودي

 

رضا دین پرور


تعداد بازديد : 303
سه شنبه 24 تیر 1393 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف