در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز با حرف ها آنقدر می شد سنگباران آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز باید بگیری چشم های �

در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز با حرف ها آنقدر می شد سنگباران آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز باید بگیری چشم های �

در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز با حرف ها آنقدر می شد سنگباران آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز باید بگیری چشم های �

در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز با حرف ها آنقدر می شد سنگباران آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز باید بگیری چشم های �

در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز با حرف ها آنقدر می شد سنگباران آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز باید بگیری چشم های �
در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز با حرف ها آنقدر می شد سنگباران آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز باید بگیری چشم های �
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز با حرف ها آنقدر می شد سنگباران آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز باید بگیری چشم های �

در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز

انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز

با حرف ها آنقدر می شد سنگباران

آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز

باید بگیری چشم های خواهرش را

وقتی سیاهی می رود در ماتمی سبز

ای کاش جز زینب یکی تشخیص می داد

این لخته خون ها را میان عالمی سبز

دارد به خود می پیچد از غصه، بمیرم

از روضه ی قامت کمان، قامت خمی سبز

در کوچه وقتی مادرش می خورد سیلی

شد در کتاب خاطرات او غمی سبز

معلوم شد می ریخته یک عمر از درد

شبنم که نه چشم ترش هرشب، نمی سبز

بسکه غریب افتاد نامش بر زبان ها

گفتند پیدا شد برایش محرمی سبز

......

شمع و چراغ و زائر و گنبد بماند

خالی است بر خاک مزارش پرچمی سبز

شاعر : رضا دین پرور


تعداد بازديد : 237
دوشنبه 09 دی 1392 ساعت: 6:27
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف