تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
داغی نهفته است در این قلب پارهام
همچون حباب منتظر یک اشارهام
عمریست لحظۀ گذر از کوچههایِ تنگ
آن صحنه غرور شکن در نظارهام
گفتم به زهر:خوب اثر کن بر این جگر
در دستهای توست فقط راه چارهام
در ظلمت همیشۀ شبهای کوچهها
ولله روضهام جگر پاره زهر نیست
من کشته ی شکستن یک جفت گوشوارهام
در جستجویِ تکّه چندین ستارهام
چون مادرم تمامِ تنم سوخت ای خدا
امّا به سینه است تمامِ شرارهام
اسرار کوچه را نتوان گفت با کسی
راویِ این حقیقت پر استعارهام
یک جملهای بگویم و ای خاک بر سرم
بگذاشت پا به چادر و رد شد ز مادرم
شاعر: قاسم نعمتی
تعداد بازديد : 113
دوشنبه 09 دی 1392 ساعت: 6:23
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب