گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم ب�

گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم ب�

گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم ب�

گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم ب�

گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم ب�
گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم ب�
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم گريه ام غسل طهارت بود زير سايه اش فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم ب�

گريه ميكردم ولي با آن وضو ميساختم

داشتم با آبِ رويم آبرو ميساختم

 

گريه ام  غسل طهارت بود زير سايه اش

فطرتم را از گناهان شست و شو ميساختم

 

بايد اين مِي هاي جاري را گرفت و جمع كرد

كوزه گر گر ميشدم حتماً سبو ميساختم

 

ميگرفتم بيشتر زآنچه توقع داشتم

تا خودم را با كريمان روبه رو ميساختم

 

پيرهن مشكي تنم كردم ولي با نخ نخش

ناقصي هاي دله خود را رفو ميساختم

 

من رسول تُركم و يك روز كلبش ميشوم

چه سحرها در خيالم آرزو ميساختم

 

امتحان كردم خودم روزي نميگفتم حسين

از شبش تا صبح با آهه گلو ميساختم


عمر من طي شد ميان سوختن يا ساختن

با لبش ميسوختم با زلف او ميساختم


         شاعر :  علي اكبر لطيفيان


تعداد بازديد : 125
پنجشنبه 09 آبان 1392 ساعت: 14:13
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف