تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
دشت مى بلعيد كم كم پيكر خورشيد را
بر فراز نيزه مى ديدم سر خورشيد را
آسمان گو تا بشويد با گلاب اشكها
گيسوان خفته در خاكستر خورشيد را
بوريايى نيست در اين دشت تا پنهان كند
پيكر از بوريا عريان تر خورشيد را
چشم هاى خفته در خون شفق را وا كنيد
تا ببيند كهكشان پرپر خورشيد را
نيمى از خورشيد در سيلاب خون افتاده بود
كاروان مى برد نيم ديگر خورشيد را
كاروان بود و گلوى زخمى زنگوله ها
ساربان دزديده بود انگشتر خورشيد را
شاعر؟؟؟
تعداد بازديد : 131
شنبه 04 آبان 1392 ساعت: 9:42
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب