رفته است که یک مشت خاک بردارد بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟ به سینه‌اش دا

رفته است که یک مشت خاک بردارد بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟ به سینه‌اش دا

رفته است که یک مشت خاک بردارد بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟ به سینه‌اش دا

رفته است که یک مشت خاک بردارد بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟ به سینه‌اش دا

رفته است که یک مشت خاک بردارد بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟ به سینه‌اش دا
رفته است که یک مشت خاک بردارد بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟ به سینه‌اش دا
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
رفته است که یک مشت خاک بردارد بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟ به سینه‌اش دا

رفته است که یک مشت خاک بردارد

بیاورد ... یا عکس از پلاک بردارد

کسی که مست میِ عشق می‌شود دیگر

چرا پیاله‌ای از خون تاک بردارد !؟

به سینه‌اش دارد یاد می‌دهد آنجا

رسید وقتی؛ چون غنچه چاک بردارد

بدون پاهایش رفته است تا پرده

ز روی خاطره‌ای هولناک بردارد

چفیّه ای هم تنها برای او کافیست

نیاز نیست که با خویش ساک بردارد

در اوج سجده کلنجار می‌رود با خود

چگونه سر از این خاکِ پاک بردارد

...
برای خاطر یک مشت استخوان این بیل

چقدر باید از این دشت خاک بردارد

شاعر : زین العابدین آذر ارجمند


تعداد بازديد : 147
سه شنبه 19 شهریور 1392 ساعت: 2:58
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف