|
گفت پیـش خلق خارت می کنم گـفتم بکن
غصـه را پیوســته بارت می کنم گـفتم بکن
در وصــالم بی قـرارت می کــــنم گفتم بکن
گفـت ازآن رو کـــه روز و شب بدنبــال مـنی
حیله ای نسـبت به کارت می کنم گفتم بکن
می برم در یک چنین عشقی تو را آنقدر راه
تـا در آن زار و نـــزارت می کـــنم گفـتم بکن
افــترای آن روابــط را که بـا مــن داشــتی
با غمـی جان کاه بـارت می کنم گفتـم بکن
گفت در گردونه هســتی تو را صاحب عزا
در رثای هشــت وچـارت می کنم گفتم بکن
گفت می اندازمت از پشت میز فـر و جـاه
وز همــان جـا برکنــارت می کـنم گفتم بکن
گفت دنیا را به کامت می کـنم دریای زهـر
موج و طوفان را سـوارت می کنم گفتم بکن
گفت هم چون پور آذر در دل آتش شـهـاب
مبتـلا ی خـشـم نارت می کـنم گفــتم بکن
شهاب نجف آبادي
تعداد بازديد : 153
یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت: 19:56
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)