نامه اي سرگشاده به امام علي دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه اف

نامه اي سرگشاده به امام علي دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه اف

نامه اي سرگشاده به امام علي دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه اف

نامه اي سرگشاده به امام علي دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه اف

نامه اي سرگشاده به امام علي دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه اف
نامه اي سرگشاده به امام علي دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه اف
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
نامه اي سرگشاده به امام علي دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه اف
نامه اي سرگشاده به امام علي

دوباره شعر شدم ، سایه ام به راه افتاد
دوباره اشکِ من از چشم تو به چاه افتاد
 
دوباره درد مگو را به نخلها گفتن
دوباره گریه و نالیدن و برآشفتن
 
نمی رسم به  سرانگشتهای خوشبختت
بگیر دست مرا از کناره ی تختت
 
میان حجره ی مسدودِ خویش دلتنگم
دوباره مثنوی و اضطرابِ آهنگم
 
برای گفتن یک بغضِِ غیرِ منتظره
پُر است حنجره ام از مواد منفجره
 
شبیه واژه ای از شعرهایِِ تر شده ام
برای با تو نشستن چه مختصر شده ام
 
ز شاخ و برگ دلم سُرب داغ می جوشد
از این درختِ سترون کلاغ می جوشد
 
اسیر وسوسه ی روزمرّگی هایم
اگر چه منتظر آفتاب فردایم
 
نمی رسد به طلوع دریچه ها دستم
همیشه عابر این کوچه های بن بستم
 
تمام این شب تاریک را قدم زده ام
قدم کنار تو آقای محترم زده ام
 
اگر... اگر تو نباشی بهار می میرد
نگاه پنجره ها را غبار می گیرد
 
تو نیستی که ببینی هنوز پاییزم
هنوز با  نفسِ زندگی گلاویزم
 
اسیر مضحکه ی مرده های بی کفنم
و خنده ام زده بیرون ز گوشه ی دهنم
 
برای با تو نشستن بهانه لازم نیست
میان مُشت توأم آشیانه لازم نیست
 
شبیه چشم تو از شاعرانگی خیسم
هنوز مانده که شرح فراق بنویسم
 
همین که درد تو را روی کاغذ آوردم
دُرُست در وسطِ شعر خودکُشی کردم
 
تو که... توعاشق در خود قدم زدن هستی
سوار خودروی تک سرنشین من هستی
 
تمام منظره ها را کبود می بینی
خدا کند که بمیرم ، چقدر غمگینی!

ببین دوباره علفهای هرزه آمده اند
به نام سبز تو پاییز را رقم زده اند
 
دوباره فتنه ی دارُالخلافه تا افروخت
کتاب عدل تو در دادگستری ها سوخت
 
بخوان حوادث هر روز را ... ادامه بده
پیام تسلیتم را به روزنامه بده
 
اگر چه ماهیت سرمقاله مخدوش است
اگر چه گوشی این سردبیر خاموش است!
 
سرود روشنی ام را به آسمان برسان
مرا به لذت آزادی بیان برسان
 
چگونه " ها " کنم این قلبهای یخ زده را
چگونه دسته کنم بافه ی ملخ زده را
 
غمی بزرگتر از حجم سینه ام دارم
چگونه ... آه ... چگونه ... چگونه بنگارم؟!...
 
کنار درک شما احترام یادم رفت
ببخش جان برادر، سلام یادم رفت

 

محمد حسين كاظم زاده


تعداد بازديد : 107
سه شنبه 08 مرداد 1392 ساعت: 11:34
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف