|
باز امشب غرق سرگردانی ام
رهنورد جاده ی حیرانی ام
در تمام هستی ام غوغا شده ست
هر چه سلول تنم شیدا شده ست
باز آتش می چکد از خامه ام
اشک می جوشد از این غمنامه ا م
در تبی جان سوز پرپر می زنم
گاه بر در، گاه بر سر می زنم
در پی یک جان پناه از جنس نور
هر کجا را می شود سر می زنم
گرچه بی بال و پرم، در این هوا
با سر و با دست و پا پر می زنم
هفت شهر درد می خواند مرا
بر درِ عشق علی در می زنم
***
یا علی ای نورِ نورِ نورِ عشق!
ای کلامت نغمه ی تنبور عشق!
ای طراوت بخش باغ عارفان
از تو روشن چلچراغ عارفان
از چه چشم کوفه نورت را ندید
از گلستان وجودت گُل نچید
کوفه یعنی شهر دایم در کسوف
خانه هایش لایق آواز بوف
جای جایش غرق نیرنگ و فریب
عشق بر دروازه هایش بر صلیب
***
ای فدای صبر بی پایان تو
مانده ام در حیرت از ایمان تو
تو که با دشمن عدالت می کنی
دوست را آتش حوالت می کنی؟
تو که هستی؟ راز هستی را جواب؟
یا برای تشنگان عشق، آب؟
از کدامین خُم سبویت داده اند
با چه نوری شست و شویت داده اند
از چه گفتم؟ خُم؟ شراب خم تویی
پیچ و تاب و التهاب خم تویی
نور از خورشید تو پیدا شده ست
زندگی با عشق تو برپا شده ست
ابتدا و آخر ایمان تویی
روز سنجش خلق را میزان تویی
چون تو ای با خویش دایم در جهاد
هیچ کس داد عدالت را نداد
با چه عقلی شک به تدبیرت کنم
با کدامین علم تفسیرت کنم
تو حروف رمز قرآنی، علی!
تا ابد بی شرح می مانی، علی!
علی اصغر اقتداری
تعداد بازديد : 119
شنبه 05 مرداد 1392 ساعت: 1:22
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)