|
ناگهان تا که چشم وا کردم، ماه مهمانی خدا آمد
به سر سفرهی کرامت دوست، شاه آمد اگر گدا آمد
دیدم این جا میان مهمانها، آمده هر که آبرو دارد
بین این بندگان خوب خدا، چه کند آنکه خود گنهکار است
پشت مهمانسرای تو ماندم، پشت در جای بی سر و پاهاست
من همان به که پشت در باشم، آگهم جای من نه اینجاهاست
نه که من آمدم به سوی تو باز، مثل هر بار آمدی یا رب
گر چه دیدی تو زشتی من را، فرصت توبه دادیام امشب
اگر این گونه هم دهی راهم، باز هم آبروی من برود
مپسندی که بر زبان همه، ای خدا گفتگوی من برود
نه لباسی برای مهمانی، نه دگر خلق و حسرتی دارم
بعد یک سال تازه آمدهام، من هم آیا رخصتی دارم؟
گیر کردم میان برزخ خود، نه ره چاره دارم و نه کسی
حاصلم را تباه میبینم، چه کنم گر به داد من نرسی؟
من اگر خودم بودم، به دلم باز شور و شین آمد
مانده بودم غریب که ناگه، رحمت واسعه حسین آمد
با حسین آبرو گرفتم من، زشتی دل دوباره زیبا شد
عزتم داد و اعتبارم داد، نوکرش هر که گشت آقا شد
دست من را گرفت و گفت بگو، یاعلی و ز جای خود برخیز
ای ز سنگ گنه زمین خورده، حال بر روی پای خود برخیز
هر که با ذکر یاعلی برخواست، تا قیامت ز پا نمیافتد
هر که با مرتضی علی آمد، پس ز چشم خدا نمیافتد
شاعر : ؟؟؟
تعداد بازديد : 351
سه شنبه 25 تیر 1392 ساعت: 12:51
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)