بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت

بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت

بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت

بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت

بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت
بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت همراه اشک های روان گریه ام گرفت از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت
بر قامتی که گشته کمان گریه ام گرفت
همراه اشک های روان گریه ام گرفت
از یاد گریه های نهان گریه ام گرفت
مانند ابرهای خزان گریه ام گرفت

آقا ز دست دور و زمان گریه ام گرفت

یادت که هست آمده بودیم با خوشی؟
حالا ببین که فاصله ها هست تا خوشی
انگار روی نیزه غمینی و نا خوشی
ای نیزه دار پست، مریضی تو یا خوشی؟

انقدر نیزه را نتکان، گریه ام گرفت

از آن همه سپاه فقط آه مانده است
بر زینب اشک های شبانگاه مانده است
خواهر ببین که بی تکیه گاه مانده است
جانی بده حسین چقدر راه مانده است

از زخم های زخم زبان گریه ام گرفت

دل، بی قرار وصل تو شد ای قرار دل
بالا نشین نیزه سوارم، نگار دل
یک لحظه ای بیا بنشین در کنار دل
تا خون دل بگویمت از حال زار دل

از خنده های پست سنان گریه ام گرفت

وقتی سنان آمد و پیشت مکان گرفت
یکباره روزگار حرم را خزان گرفت
تو دست و پا زدی و حرام زاده جان گرفت
با نیزه اش دهان و لبت تا نشان گرفت

همراه اشک های روان گریه ام گرفت

شاعر : فرشید یار محمدی


تعداد بازديد : 103
شنبه 15 تیر 1392 ساعت: 1:13
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف