می پرسم از شما که خبر را شنیده اید آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید ای قوم برهلال محرم گریسته آیاخس

می پرسم از شما که خبر را شنیده اید آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید ای قوم برهلال محرم گریسته آیاخس

می پرسم از شما که خبر را شنیده اید آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید ای قوم برهلال محرم گریسته آیاخس

می پرسم از شما که خبر را شنیده اید آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید ای قوم برهلال محرم گریسته آیاخس

می پرسم از شما که خبر را شنیده اید آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید ای قوم برهلال محرم گریسته آیاخس
می پرسم از شما که خبر را شنیده اید آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید ای قوم برهلال محرم گریسته آیاخس
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
می پرسم از شما که خبر را شنیده اید آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید ای قوم برهلال محرم گریسته آیاخس

می پرسم از شما که خبر را شنیده اید
آن نیمه شب کسوف قمر را شنیده اید

ای قوم برهلال محرم گریسته
آیاخسوف ماه صفرراشنیده اید؟!
 
ای کوچه های هاشمی آن شب کدامتان
بر طشت شرحه شرحه جگر را شنیده اید
 
آه ای پرندگان حجازی که ناگهان
بر نخل ها فرود تبر را شنیده اید
 
دیوارهای کاهگلی ای که پیش از این
آن سوی کوچه ،شعله ی در را شنیده اید
 
در طشت طرح باغ گلی را کشیده ید؟
آ ه هزارمرغ سحر را شنیده اید ؟
 
بر طشت پابه پای حسن گریه کرده اید
با موج ربنای حسن گریه کرده اید
 
(2)
بر طشت خیره یاد می آورد کوچه را
می دید مثل باغچه ای زرد کوچه را
 
در شهر راه می رود امشب کدام مرد؟
پرسید با نفس نفس سرد کوچه را
 
می دیدپاره پاره به دستی قباله ای ست
می دیدباز خون جگر از درد کوچه را
 
بر طشت پاره های جگر را نگاه کرد
در سوسوی ستاره ی شبگرد کوچه را
 
چشمش میان روضه ی یاس کبود دید
مبهوت برق سیلی نامرد کوچه را
 
زینب از آن خبر چه غریبانه نوحه خواند
غرق شکوه فاطمه می کرد کوچه را
 
آیینه ای محمدی افتاد روی خاک
ناگاه دید در قرق گرد کوچه را
 
ابری به کوچه یکسره هنگامه می کند
خونین از آن تمام سفرنامه می کند
 
(3)
می بینمت میانه ی میدان غریب تر
یعنی که از تمام شهیدان غریب تر
 
میدان چقدر دستخوش عمرو عاص ها
بر نیزه است یکسره قرآن غریب تر
 
می بینمت که خسته و مجروح می روی
می بینم از همیشه ات ای جان غریب تر
 
در غربت بقیع ،شبانگاه می وزد
موسیقی ملایم باران غریت تر
 
باران مگر بیاید و کاری کند دریغ
آنجا گل است وقت بهاران غریب تر
 
آن چار راه می رود انگار تا بقیع
آنجاست از تمام خیابان غریب تر
 
هر شب شمیم گمشده ی یاس با تو بود
هر روز در مدینه کماکان غریب تر
 
افسوس کوفه کوفه خوارج هنوز هست
رسم نفاق _سکه ی رایج _هنوز هست
 
(4)
او کیست برنخیله که خنجر کشیده است
شولا میان معرکه بر سر کشیده است
 
سنگر گرفته پشت سرت در پناه نخل
خود را کنار از آن همه لشکر کشیده است
 
کوفی ست بر سیاهی پیشانی اش ،کسی
تصویر ابن ملجم دیگر کشیده است
 
کوفی ست از قبیله کبوتر ستیز تر
خون کبوتران تو را سر کشیده است
 
پرتاب کرده دشنه ی مسموم ،ناگهان
آتش از آن به خانه ی حیدر کشیده است
 
بر دوش کوچه های مدائن چه می کنی ؟
در ازدحام لشکر خائن چه می کنی
 
(5)
 
وقت جهاد با تو موافق نبوده اند
یک روز بین معرکه صادق نبوده اند
 
در برگریز حادثه ها رنگ باختند
انگار از تبار شقایق نبوده اند
 
آن شبه مردها که فقط طعنه می زدند
با چشم های شب زده عاشق نبود ه اند
 
گویی تو را به دوش پیمبر ندیده اند
در اقتدا به چشم تو لایق نبوده اند
 
گیرم شبی حدیث کسارا نخوانده اند
یک صبح نیز چشم به مشرق نبوده اند؟
 
والشمس و والضحی مگر از یاد رفته بود
مردان آفتابی سابق نبوده اند
 
حتی تو را به معرکه تکفیر کرده اند
قومی که غیر آینه ی دق نبوده اند
 
عمار کو که عرصه سراسر غبار شد
ابر سیاه تفرقه ها آشکار شد

(6)
 
امشب مدینه پشت سرت گریه می کند
در رهگذار چشم ترت گریه می کند
 
گل میخ بر ضریح در نیم سوخته
یکسر کبود در گذرت گریه می کند
 
فردا که بر جنازه ی تو تیر می زنند
چشمی چقدر بر سفرت گریه می کند
 
تیغ دو دم به کف علی از راه می رسد
برپاره پاره ی جگرت گریه می کند
 
 
بر مسجدالنبی ست فقط ابر،ابر بغض
بر غربت تو و پدرت گریه می کند
 
تشییع گشت پیکرت اما میان تیر
مولا به کوچ شعله ورت گریه می کند
 
سجاده ات سپیده دمان بال می زند
باز آن پرنده ی سحرت گریه می کند 
 
یا محسن بحق حسن... این صدای ماست
یعنی که استجابت زخم دعای ماست
 
(7)
 
در دست تو سخاوت بی حد نوشته اند
یعنی کریم آل محمد نوشته اند
 
آن کاتبان عرش، احادیث چشم تو
تذهیب این رواق زبرجد نوشته اند
 
حس می کنم که سوره ی یوسف  نگاه توست
از بس تو را به حسن ،سر آمد نوشته اند
 
از دشمنان نپرس که مسموم باقلم
تاریخ را هر آن چه نباید نوشته اند
 
آن صلح نیست صلح کجا؟عین کربلاست
رسم الخط قیام تورابدنوشته اند
 
آن صلح نیز یکسره عین قیام بود
یک ناگهان تجلی ماه تمام بود
 
8
ترکیب بند شعله ور از آه می شود
این بند آخرست که کوتاه می شود
 
انگار در مدینه دلم سینه می زند
یادر بقیع همنفس چاه می شود
 
گویی امام بین حرم راه می رود
تا شهر غرق ذکر هوالله می شود
 
ترکیب بند از جگرم قطعه قطعه ای ست
نذر ضریح گمشده ی ماه می شود
 
اینجا نشسته جامه دران گریه می کنم

شهری از استغاثه ام آگاه می شود

محمدحسين انصاري نژاد


تعداد بازديد : 245
یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت: 1:20
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط kmKHOdheGhP در تاریخ 1392/03/10 و 5:30 دقیقه ارسال شده است

kmKHOdheGhP

This is both street smart and intelilgent.


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف