|
آخرین خواب
خوابی شبیه مرگ ، به چـــشمانم آمده
گـــــــــــــویا به لب ، تمامیت جانم آمده
حسی چو بی کسی همه جانم فرا گرفت
جلاد ، گـــــــــــــوئیا که به زندانم آمده
حالا به جای خنده ،فقط گــریه می کنم
گــــــــــــویا ، تمام غـُـصه دورانم آمده
سنگــین شده به سینه من ، بار هر نفس
جانم نگر، که تا بُن دنــــــــــــدانم آمده
واحسرتا،که هرچه درین دشت کشته ام
هرزه علف شدست و دو چــــندانم آمده
ظرف عمل ، زخــیر و مبرات خالیست
در نامه ام ، گـــــــــــــــناه فراوانم آمده
***************
آمد ندا ، که حب ولایت محــــافظ است
پیغام آن ، ز حضــــــــــرت جانانم آمده
تنها ، به عشق حــــب ولایت نشسته ام
عشقی که از سخـــــــــــاوت یزدانم آمده
حبل نجات من ، که مرا می کــــند رها
بند ولایتی ، که به دســـــــــــــتانم آمده
در انتهای گریه دگر خــــــــنده می کنم
از مرگ آتشی که گــــــــــــــلستانم آمده
مصطفی معارف 6/8/91 تهران
تعداد بازديد : 121
چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت: 6:34
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)