تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
لغزید آتش ناگهان در چشمهایم
انگار می سوزد جهان در چشمهایم
ایوب های صبر چشمانم کجایند
دیگر نمی چرخد زمان در چشمهایم
گفتند می آیی صدایت مهربان است
اردو بزن ای مهربان در چشمهایم
شبها که ظلمانی و وهم انگیز هستند
شبها بیا قرآن بخوان در چشمهایم
جغرافیای رنج مردم را کشیدم
در این قلمرو استخوان در چشمهایم
مولا نماز گریه می خوانم پس از این
باید بگویی تو اذان در چشمهایم
در خواب دیدم بازهم هرچه ستاره است
آورده ای از آسمان در چشمهایم
با بوی پیراهن جهانم روشنی یافت
بسته است ساکش را خزان در چشمهایم
تعداد بازديد : 111
دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت: 11:25
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب