تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س

تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س

تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س

تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س

تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س
تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت س

 

تشرف سید بحرالعلوم رضوان الله علیه خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه و مقامات زوار و عزاداران حضرت سیدالشهداء علیه السلام

نقل گشته، سید بحرالعلوم

آن که در کف داشت دانش همچو موم

در میان راه سُرَّ مَن رأی

راه می پیمود با شور و نوا

رأس در جیب تفکر برده بود

در دل خود خلوتی بنموده بود

کز چه رو ذات خدای ذوالجلال

خالق أرض و سماء و ماه و سال

از برای گریه بر سوگ حسین

بخشد او عصیان اهل عالمین؟

ناگهان بر اسب، یک شخص عرب

شد عیان در پیش چشمش با ادب

غنچۀ لعلش شکفت و ریخت نوش

با سلامش روح سید شد به هوش

رو به سوی سید بحرالعلوم

کرد و گفتش در چه فکری ای خدوم؟

گر به فکرت مسأله علمی بُوَد

گو، که شاید اهل باشم، حل شود

گفت سید، از چه رو رب بصیر

عفو فرماید گناهان کبیر

از برای قطره اشکی بر حسین

کآن بریزد بر دو گونه از دو عین؟

یا چرا بر زائرین کربلا

عمره و حج می نویسد در ازا؟

آن عرب گفتا که سید، هوش باش

در شگفتی از چه رو، خاموش باش

حل این مشکل به دستان من است

با مثالی، قلب و روحت ایمن است

رفت بیرون پادشاهی بهر صید

با وزیران و بزرگان و عُبِید

در شکار از همرهان افتاد دور

رخت برچید از دل و جانش سرور

رفت از او طاقت و لب تشنه ماند

شد گرسنه، گوشه ای خود را کشاند

ناگهان یک خیمۀ مِشکین بدید

وارد آن خیمه شد با صد امید

یک زن پیر و فقیری با پسر

دید او در خیمۀ بی سیم و زر

شیرده بز، گوشۀ آن خیمه بود

شیر آن بز، توشۀ آن خیمه بود

زندگی با شیر آن بز می گذشت

رخ به سیلی سرخ چون رُز می گذشت

آن دو، شاهنشاه را نشناختند

میهمانی ساده می پنداشتند

پس همان بز را ببریدند سر

بهر مهمان شد کباب، آن پرثمر

شب همان جا خفت سلطان با تعب

رفت از آنجا صبح با شوق و طرب

خود به همراهان رساند و شرح داد

قصۀ آن میزبان خوش نهاد

کرد با اطرافیانش این سؤال

کای به خدمت در جنوب و در شمال

با چه جبران سازم این جود و سخا؟

با چه ملک و چند دینار طلا؟

گفت شخصی، از وفا و از کرم

چند صد گوسفند دِه ای محترم

یک وزیرش گفت کای شاه سخی

چند صد گوسفند و صدها اشرفی

دیگری گفتش که از یک مزرعه

ملک آنها کن بدون واهمه

شاه گفتا آن چه گویید از جزا

باشد اندک در ازای آن وفا

تاج و تخت و سلطنت را گر دهم

باز بر پاداش باید سر دهم

چون که آنها هر چه در کف داشتند

از ادب بر پای من افراشتند

پس روا باشد که تاج سلطنت

بر سر آنها نَهَم با میمنت

بعد از آن فرمود آن شخص عرب

با دو چشم خون و قلبی ملتهب

سید الکونین شمس مشرقین

سید و مولای ما یعنی حسین

هر چه از اهل و عیال و مال داشت

و آن چه از فرزند و طفل و آل داشت

جملگی را داد در راه خدا

زین سبب شد کردگارش خونبها

پیکر بی رأس او در کربلا

رأس بی پیکر به روی نیزه ها

آن بلا غسل و لا کفن بُوَد

و آن چهل منزل چراغ غم شود

پس نباشد این عجب گر کردگار

بر سر زوار، تاج افتخار

بنهد و بر باکیان بی قرار

بخشد او عصیان بی حد و شمار

چون خدایی مختص ذات خداست

کبریایی نیز خاص کبریاست

پس به غیر از آن مقاماتی که حق

می دهد بر شاه دین با این نَسَق

بر عزاداران و زوار حسین

می دهد اجری که باشد نور عین

این همه اجر و مقامات بلند

بهر زوار و عزاداران، کم اند

نیست آنها درخور کردار او

آن فداکاری و آن رفتار او

چون که فرمود آن عرب، این گفته را

کآن به حق بیدار سازد خفته را

غایب از چشمان سید گشت باز

لیک از پرده برون آورد راز



این حکایت در کتاب شریف «العبقری الحسان» تألیف مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، جلد 1 صفحۀ 119 آمده است.

شب جمعه، 12 آذر 1389، 26 ذی الحجة 1431

از سید علی احمدی



تعداد بازديد : 151
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 4:59
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف