تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
اشعار ورود حضرت معصومه(س) به شهر قم - یوسف رحیمی
آئينه توحيد به قم مي آيد
يا خواهر خورشيد به قم مي آيد
نذر نفحات فاطمي اش صلوات
با آمدنش عيد به قم مي آيد
*
هم زمزمهي سبز بهاران با تو
هم روح بلند چشمه ساران با تو
از راه رسيدي و کويري تشنه
جنت شده، اي حضرت باران با تو
*
تا خاک مرا سرشت، يا معصومه
روي دل من نوشت: يا معصومه
يک پنجره پرواز مرا خواهد برد
از صحن تو تا بهشت، يا معصومه
یوسف رحیمی
تعداد بازديد : 739
شنبه 14 بهمن 1391 ساعت: 9:35
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط میرزاحسین در تاریخ 1391/12/02 و 1:28 دقیقه ارسال شده است | |||
حضرت معصومه (سلام الله عليها)
از غم هجررضا جزدیدگان ترنداشت آسمان دیده اش جزاشک غم اخترنداشت کوبه کوصحرا به صحرا راه را پیموده بود غیردیداربرادرمقصد دیگرنداشت ارث زهرا بود عمرکوته اش اما دگر همچومادرجای تازیانه درپیکرنداشت درقم اوشد محترم چون بود ازنسل رسول دخت پیغمبرامان درشهرپیغمبرنداشت اهل قم کردند به عشق حیدراو را احترام شهرقم آری به سینه کینه حیدرنداشت درمدینه عشق حیدرشد گناه فاطمه تازیانه خورد ودست ازیاری اوبر نداشت قسمتش این شد برادر را ندیده جان دهد تادم آخرولی این غصه را باور نداشت جان سپرد اما برادررا به جان کندن ندید ورنه تاب دیدن این صحنه را خواهر نداشت بارالها ای خدا زینب مگرخواهرنبود یا حسینش غیراودرکربلا یاورنداشت (ازحرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین ) آخرآن لب تشنه دیگرطاقت خنجرنداشت هرچه زد فریاد اما کس جوابش را نداد چاره ای جزدست بگذارد به روی سرنداشت خواهرش می دید و می لرزید ومی زد برسرش کاش دیگردرمیان قتلگه مادرنداشت آن همه شمشیروتیغ ونیزه ویک نیمه جان حق بده یک جا برای بوسه خواهرنداشت |