پیامبر اعظم(ص)-ولادت آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بـ

پیامبر اعظم(ص)-ولادت آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بـ

پیامبر اعظم(ص)-ولادت آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بـ

پیامبر اعظم(ص)-ولادت آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بـ

پیامبر اعظم(ص)-ولادت آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بـ
پیامبر اعظم(ص)-ولادت آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بـ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
پیامبر اعظم(ص)-ولادت آن شب از موج نور دیدن داشت آسمانی که غرق اَنجُم بود در زمیــن از ترنـّـم بـ

پیامبر اعظم(ص)-ولادت

 

آن شب از موج نور دیدن داشت

آسمانی که غرق اَنجُم بود

در زمیــن از ترنـّـم بــاران

بر لب غنچه ها تبسم بود

 

غــرقِ در نور آسمان امید

می درخشیـد مثل آییــنه

می گشود از هم و برون می ریخت

(رازهایی که داشت در سینه)

 

آن شب از لابلای عرش خدا

سودۀ نور بر زمین می ریخت

آسمان در نشاط و شور و شعف

چلچراغ از ستاره می آویخت

 

فوج فوج ملک به عرض سلام

آمدند از سما به سوی زمین

تا که بینند عارض احمد

آن که نامش بود به عرش آذین

 

خانۀ آمنه سراسر فیض

گوئیا خـانـۀ ملائـک بود

مصطفی در میانه و همه مست

از شمیم گلاب و عنبر و عود

 

حوریان یک طرف همه مبهوت

همه محو نگاه دلبر خود

پک طرف جبرییل می افکند

زیر بالین مصطفی پر خود

 

کودکی کو ز دلبری زده است

بند قنداقه اش به دل ها بند

انبیا جمله گرد شمع رخش

همه پروانه وار می گردند

 

آمد آن گل که در بسیط چمن

(باغ دیباچه ای ز دفتر اوست)

او که در سایه اش رود خورشید

(هودج آفتاب پیکر اوست(

 

می چکد شبنم تلاوت عشق

از لبانش که هست غنچۀ نور

در لب پر ز شهد توحیدش

چشمه ای هست از شراب طهور

 

آه ای آسمان هستی بخش

سـدرة الـمنتـهی افلاکـی

تو پر از چشمه های تطهیری

(مثل آیه مقدسی پاکی)

 

ای سراپا شکوه فیض خدا

وی ز رویت عیان بهشت برین

تویی آیینه دار رحمت حق

(آسمانی تبار روی زمین)

 

ای که با یک نگاه کردی تو

کار صدها مسیح و ابراهیم

ای که مه را به طرفة العینی

با سر انگشت خویش کرده دو نیم

 

آمدی ای همیشه جاری عشق

تا جهان از تو کامیاب شود

ای که از هیبت وجودی تو

کاخ نوشیروان خراب شود

 

آمدی ای زلال و از یُمنت

نهرهای سماوه جوشش کرد

آری از معجزات مولد توست

آب ساوه اگر فروکش کرد

 

ای که داری به روی شانۀ خود

نقش مُهر نبوت ازلی

بس بود در مقام و منزلتت

که تو را یار با وفاست علی

 

ای امین ای رسول ای احمد

ای که کوی تو جنتُ المَاواست

بر در باغ عشقِ تو قفلی ست

که کلیدش محبت زهراست 

 

وصف ذات و جمال پاکت را

به یقین عقل ما نمی داند

هر چه هستی فرشته یا آدم

هیچ کس جز خدا نمی داند

 

امشب از لطف ای حبیب خدا

ای که بالای نور قامت توست

التفاتی به «آذری» ای دوست

که نگاهش به دست رحمت توست

 


تعداد بازديد : 133
دوشنبه 09 بهمن 1391 ساعت: 0:41
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف