تو مپندار که آتش زده ای برجگرم تو مپندار که زهر تو شده کارگرم دل من پیش تر از پیش برافروخته بود ج

تو مپندار که آتش زده ای برجگرم تو مپندار که زهر تو شده کارگرم دل من پیش تر از پیش برافروخته بود ج

تو مپندار که آتش زده ای برجگرم تو مپندار که زهر تو شده کارگرم دل من پیش تر از پیش برافروخته بود ج

تو مپندار که آتش زده ای برجگرم تو مپندار که زهر تو شده کارگرم دل من پیش تر از پیش برافروخته بود ج

تو مپندار که آتش زده ای برجگرم تو مپندار که زهر تو شده کارگرم دل من پیش تر از پیش برافروخته بود ج
تو مپندار که آتش زده ای برجگرم تو مپندار که زهر تو شده کارگرم دل من پیش تر از پیش برافروخته بود ج
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
تو مپندار که آتش زده ای برجگرم تو مپندار که زهر تو شده کارگرم دل من پیش تر از پیش برافروخته بود ج

تو مپندار که آتش زده ای برجگرم

تو مپندار که زهر تو شده کارگرم

دل من پیش تر از پیش برافروخته بود

جگرم از اثر واقعه ای سوخته بود

توندانی که چه ها من به دوچشمم دیدم

توندانی من مظلوم چه ها بشنیدم

همره مادرم از کوچه گذر میکردم

وقت رفتن که به اطراف نظر میکردم

کوچه آن روز ندانم که چرا خلوت بود

به دلم دلهره و واهمه و محنت بود

ناگهان دیدم از آن دور کسی می آید

باورم بود که فریاد رسی می آید

روز شد تیره تر از شام ‌‌‌‌‌٬گل وپروانه

موقع رفتنِ‌ از کوچه به سوی خانه

همه شهر مدینه سیه ونیلی شد

صورت مادرم از کین هدف سیلی شد

مادرم گفت حسن بر دلم آذر نزنی

حرفی از قصه ی امروز به حیدر نزنی


تعداد بازديد : 265
دوشنبه 18 دی 1391 ساعت: 13:23
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف