تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
سايه ي دستي ميان قاب چشمان ترش
چادرخاكي زهرا بالش زير سرش
رنگ خون پاشيده بر آيينه ي احساس او
لكه هاي سرخ روي گوشوار مادرش
اين دم آخربه ياد ميخ در افتاده است
خانه را آتش زند با روضه ي پشت درش
لخته ها را پاك مي كرد از لب خشكيده اش
زينب خونين جگر با گوشه هاي معجرش
برخلاف رسم سرخ كشتگان راه عشق
رفته رفته سبزتر مي شد تمام پيكرش
با نظر براشك قاسم گفت: واي از كربلا
نامه اي را داد با گريه به دست همسرش
روضه ي «لايوم» مي خواند غريب اهلبيت
كربلايي ها چه گريانند در دوروبرش!
چشم اميدش به قد وقامت عباس بود
ايستاده با ادب ساقي كنار بسترش
تعداد بازديد : 189
دوشنبه 18 دی 1391 ساعت: 11:41
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب