تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
داد و بيداد...
نرفته از نظرم ذوالجناح بر ميگشت
كه رفته رفته صدايت ضعيف تر ميگشت
ز بس كه بر بدنت زخم هاي كاري بود
كه زخم ِ تازه اگر بود بي اثر ميگشت
در ازدحام حرامي و نيزه هايِ بلند
شكافِ زخم ِ تنت باز و بازتر ميگشت
ميان حلقه ي نامحرمان خودم ديدم
كه شمر با سرت از قتلگاه بر ميگشت
غروب بود و ربابَت ميانِ آتش و دود
هنوز بين ِ مزاري پي ِ پسر ميگشت
تعداد بازديد : 175
شنبه 16 دی 1391 ساعت: 9:06
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب