تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
اشعار شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) – محسن مهدوی
خون جگر
جانم فدای لحظۀ جان دادن او
كار خودش را كرد آخر سر، زن او
مانند كوچه باز غافلگير گشته
بسیار جانسوز است ساکت ماندن او
از بس که خون آورده بالا گوییا که
خون گریه دارد می کند پیراهن او
كرببلا شد حجره اش، آن لحظه ای که
از تشنگی شد تيره چشم روشن او
آقا نمی ترسد ، خدا می داند اين را
ازشدت زهر است می لرزد تن او
فرزند زهرا مثل زهرا خون جگر شد
اين را روايت كرد طرز رفتن او
ای كاش مثل مادرش شب دفن می شد
تا تير بر جسمش نمی زد دشمن او
با اينكه غمگينيم ، امّا شكر ديگر
مخفی نشد مانند زهرا مدفن او
محسن مهدوی
تعداد بازديد : 193
پنجشنبه 30 آذر 1391 ساعت: 17:51
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب