محرّم - غزل بانک اشعار اهل بیت (ع) زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد وَ صدای غریب

محرّم - غزل بانک اشعار اهل بیت (ع) زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد وَ صدای غریب

محرّم - غزل بانک اشعار اهل بیت (ع) زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد وَ صدای غریب

محرّم - غزل بانک اشعار اهل بیت (ع) زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد وَ صدای غریب

محرّم - غزل بانک اشعار اهل بیت (ع) زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد وَ صدای غریب
محرّم - غزل بانک اشعار اهل بیت (ع) زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد وَ صدای غریب
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
محرّم - غزل بانک اشعار اهل بیت (ع) زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد وَ صدای غریب

محرّم - غزل

زائری با نگاه بارانی، آسمان را به من نشـان می داد

وَ صدای غریب روضه ی تو، عاشقانه به عشق جان می داد

عطر سیب حرم نمایان شد، واژه ها یک به یک به شور آمد

وَ نسیـمی که با لطافـت خود، پرچـمت را تکان تکان می داد

آرزو کردم آن وسط من هـم، کاش مثل کبوتری باشم

تا که دست محبّت و کرمت، در شلـوغی به من امان می داد

راه حق را به من نشان داده ست، از همان کودکی، همان آغاز...

خون سـرخی که در سیاهی ها، آبرویی به آسمان می داد

باز وقت نماز آمده ست، همگی عجلوا! که جا ماندید...

پرچم سـرخ روی گـنبد تو، باز در قلب من اذان می داد...

 

شاعر: محمدجواد خراشادی زاده


تعداد بازديد : 193
شنبه 18 آذر 1391 ساعت: 9:21
نویسنده:
نظرات(1)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط میرزا حسین در تاریخ 1391/09/19 و 1:38 دقیقه ارسال شده است

میرزا حسین

شهر شام

دریا به دیدگان ترم گریه می کند
آتش به قلب شعله ورم گریه می کند

خون می چکد زدیده خون بارسلسله
زنجیرهم به بال وپرم گریه می کند

با کعب نی دهند تسلی خاطرش
هردم سه ساله همسفرم گریه می کند

وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم به نی سرپدرم گریه می کند

چشم رباب تا به سراصغرش فتاد
گفتا هنوزهم پسرم گریه می کند

برداغ جان گدازاسیری عمه ام
هرصبح وشام منتظرم گریه می کند

*****


کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف