انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی بر روی تن تو ه

انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی بر روی تن تو ه

انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی بر روی تن تو ه

انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی بر روی تن تو ه

انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی بر روی تن تو ه
انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی بر روی تن تو ه
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
انگار که ختم غائله می کردند با حکم امیر ولوله می کردند باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی بر روی تن تو ه

انگار که ختم غائله می کردند

با حکم امیر ولوله می کردند

باچکمه و یاکه اسب تازه نفسی

بر روی تن تو هروله می کردند

یک عده ی هرزه ، لاابالی ، رقاص

بالای سر تو هلهله می کردند

یک عده که از فرات بر میگشتند

آب تعارف شمر و حرمله می کردند!

یک عده ی بی شرف ، لجن ، بی ناموس

ناموس تو را به سلسله می کردند

کعب نی و تازیانه و سر نیزه

آماده برای قافله می کردند

ای کاش برای حفظ حرمت ها هم

تعیین حدود فاصله می کردند

در شام کسانیکه سرت چرخاندند

از شمر تقاضای صله می کردند

 

شاعر : علیرضا خاکساری


تعداد بازديد : 153
جمعه 17 آذر 1391 ساعت: 12:01
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف