دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد یعنی حسین های تنت را گرفت و برد دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد یعنی حسین های تنت را گرفت و برد دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد یعنی حسین های تنت را گرفت و برد دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد یعنی حسین های تنت را گرفت و برد دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد یعنی حسین های تنت را گرفت و برد دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت
دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد یعنی حسین های تنت را گرفت و برد دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد یعنی حسین های تنت را گرفت و برد دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد

یعنی حسین های تنت را گرفت و برد

دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

عمامه و پیرُهنت را گرفت و برد

مردی به شیوه ای وقیحانه آمدو...

ته مانده های بدنت را گرفت و برد

نوبت به ساربان رسید و دم غروب

انگشتریِ یمنت را گرفت و برد

دندان...زبان...لبت...و خلاصه سنان پست

شیرازه های دهنت را گرفت و برد...!

 شاعر: سيد صادق موسوي


تعداد بازديد : 193
یکشنبه 05 آذر 1391 ساعت: 19:24
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف