اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود عزيز مادر و عشق پدر نبود

اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود عزيز مادر و عشق پدر نبود

اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود عزيز مادر و عشق پدر نبود

اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود عزيز مادر و عشق پدر نبود

اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود عزيز مادر و عشق پدر نبود
اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود عزيز مادر و عشق پدر نبود
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود عزيز مادر و عشق پدر نبود

اشعار شب هشتم محرم – مطهره عباسیان

 

جوان نبود كه بود و پسر نبود كه بود

عزيز مادر و عشق پدر نبود كه بود

 

عصاي پيري آن ها و ميوه ي دلشان

و باغ وصلتشان را ثمر نبود كه بود

 

زمان ِ آمدنش چشم هاي دلواپس

به اشتياق فراوان به در نبود كه بود

 

و وقتي آمد و وقتي جوان و رعنا شد

به بخت ، از همه آماده تر نبود كه بود

 

ولي خيال عروسي به سر نداشت علي

حسين را نه! تنها نمي گذاشت علي

 

علي ، علي ، علي اكبر چه قدّ و بالايي

ميان واقعه چون شير نر نبود كه بود

 

شجاع بود... خودش يك تنه در آن صحرا

حريف معركه ي صد نفر نبود كه بود

 

كه در دلاوري اش ، در رشادتش ، در رزم

حماسه ساز وَ مرد خطر نبود كه بود

 

و با همان قد رعنا و قامت برنا

حريم امن پدر را سپر نبود كه بود

 

ولي لبان عطشناك امان بريد از او

حسين، دل كه نه! آن لحظه جان بريد از او

 

علي به روي زمين و حسين بر سر او

پدر ز داغ پسر جان به سر نبود كه بود

 

پدر نه پاي گذشتن نه جان ماندن داشت

و مات چهره ي آن رهگذر نبود كه بود

 

همان كه عشق پدر بود و با تمام عطش

نگاه آن پدر از غصه ، تر نبود كه بود

 

گذشت ،رفت پريد و چه روز سختي بود

پدر براي پسر خون جگر نبود كه بود

 

كسي كه داغ جوان ديده يار مي خواهد

كه داغدار جوان غمگسار مي خواهد

 

كجاست مادر اكبر كه يار او باشد...

پسر براي همه چون گهر نبود كه بود

 

پسر، عزيز، پسر، ديدني، پسر ، زيبا

و در ميان همه جلوه گر نبود كه بود

 

پسر به حُسن ادب، پيش مادر و پدرش

عزيز كرده و صاحب نظر نبود كه بود

 

كسي كه آن همه خوب و كسي كه آن همه گُل 

بهار عمر خودش مختصر نبود كه بود

 

حسين دست خدا داد ، تشنه ، اكبر را

و وعده داد به او جرعه جرعه كوثر را

 

مطهره عباسیان


تعداد بازديد : 129
پنجشنبه 02 آذر 1391 ساعت: 9:08
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف