اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شد

اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شد

اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شد

اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شد

اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شد
اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شد
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شد

اشعار شب هشتم محرم – مصطفی متولی

 

تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده

داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده

 

دارد به عرش می رسد اشراق سینه ات

آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟

 

وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست

زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده

 

داری مرا کنار خوت می کُشی پسر

حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده

 

برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن

با نیشخند حرمله ی دربدر شده

 

اینها برای هرچه علی نقشه داشتند

نامت اسیر بغض هزاران نفر شده

 

گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن

هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده

 

تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد

از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده

 

وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی

معلوم شد چقدر تنت مختصر شده

 

مصطفی متولی


تعداد بازديد : 341
پنجشنبه 02 آذر 1391 ساعت: 9:06
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف