موسی علیمرادی حضرت قاسم بن الحسن(ع) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده پر و بال نفسم را پر و با

موسی علیمرادی حضرت قاسم بن الحسن(ع) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده پر و بال نفسم را پر و با

موسی علیمرادی حضرت قاسم بن الحسن(ع) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده پر و بال نفسم را پر و با

موسی علیمرادی حضرت قاسم بن الحسن(ع) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده پر و بال نفسم را پر و با

موسی علیمرادی حضرت قاسم بن الحسن(ع) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده پر و بال نفسم را پر و با
موسی علیمرادی حضرت قاسم بن الحسن(ع) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده پر و بال نفسم را پر و با
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
موسی علیمرادی حضرت قاسم بن الحسن(ع) نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده پر و بال نفسم را پر و با

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

  

نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده

پر و بال نفسم را پر و بالت چیده

هر تنی مثل تو پرپر بشود می پاشد

بدنت از عسل اینگونه به هم چسبیده

نقل دامادی تو بود مبارک باشد

سنگ هایی که به روی سر تو باریده

چه قدر خار به زخم بدنت می بینم

چه قدر پیکر تو روی زمین چرخیده

چه قدر موی تو در دور و برت ریخته است

پیچش زلف تو در دست چه کس پیچیده

نیست تیغی که لبی از تن تو تر نکند

بس که از پیکر تو چشمه ی خون جوشیده

چه قدر خاک نشسته به تنت، اما نه

تن تو مثل غباری به زمین خوابیده

هر کجا می نگرم زخم هلالی داری

رختی از نقش سم اسب تنت پوشیده

شور تو از لب تو وه که چه شیرین ریزد

عسل از کام تو شیرینی خود نوشیده

صفحه صفحه شده ای و به خودم می گویم

این کتابی است که شیرازه ی آن پاشیده


تعداد بازديد : 157
سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت: 9:07
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف