تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
تو فقط دست به زانو مزن و گریه مکن
گیرم ای شاه کسی نیست ... خودم نوکر تو
لحظه ای فکر کنی پیر شدم ، مدیونی
درسرم هست همان شوق علی اکبر تو
من خودم یک تنه از کرببلا می برمت
چه کسی گفته که پاشیده شده لشگر تو
تو برایم نگرانی چه می آید سر من
من برایت نگرانم چه می آید سر تو
همه را بدرقه کردی و به میدان بردی
میروي ، هیچکسی نیست به دور و بر تو
بده پیراهن خود را که خودم پاره کنم
نمی ارزد سر این کهنه شده ... پیکر تو...
وای از معجر من ، معجر من ، معجر من
وای از حنجر تو ، حنجر تو ، حنجر تو
سعی ام این است ببینم بدنت را ، اما
چه کنم ! شمر نشسته جلوی خواهر تو
تعداد بازديد : 496
چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت: 20:48
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب