رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدان

رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدان

رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدان

رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدان

رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدان
رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدان
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدان

رفتن تو میزند آذر به خیلی چیزها

زُل زده از روی تل خواهر به خیلی چیزها

 گفتی ابن الحیدرم آخر نمیدانی مگر

میشود حُب علی منجر به خیلی چیزها

 دیده جای خالیت را آن سوار و دوخته

چشم بر گهواره بر معجر به خیلی چیزها

 روی پیشانی ز جای مُهر خون جاری شده

سنگ دارد میزند لشگر به خیلی چیزها

تیر را جای جلو از پشت در می آوری

گیر کرده ظاهرا از پر به خیلی چیز ها

 آن طرف از دور دیدم سارقی کرده کمین

چشم دارد او به انگشتر به خیلی چیزها

جا گرفته روی سینه شمر ملعون از قفا

میزند هی ضربه بر حنجر به خیلی چیز ها

 کاش تنها آن حرامی با گلویت کار داشت

میخورد این تیزی خنجر به خیلی چیزها

با قد خم مادرت آمد عیادت کرده ای؟

یاد پهلو یاد میخ ِدر به خیلی چیزها


تعداد بازديد : 391
دوشنبه 03 مهر 1391 ساعت: 13:33
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف