محمدکاظم کاظمی شهدا و دفاع مقدس و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دن

محمدکاظم کاظمی شهدا و دفاع مقدس و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دن

محمدکاظم کاظمی شهدا و دفاع مقدس و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دن

محمدکاظم کاظمی شهدا و دفاع مقدس و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دن

محمدکاظم کاظمی شهدا و دفاع مقدس و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دن
محمدکاظم کاظمی شهدا و دفاع مقدس و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دن
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
محمدکاظم کاظمی شهدا و دفاع مقدس و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دن

شهدا و دفاع مقدس

 

و آتش چنان سوخت بال و پرت را

 که حتی ندیدیم خاکسترت را

 به دنبال دفترچه ی خاطراتت

 دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را

 و پیدا نکردم در آن کنج غربت

 به جز آخرین صفحه ی دفترت را؛

 همان دستمالی که پیچیده بودی

 در آن مُهر و تسبیح و انگشترت را

 همان دستمالی که یک روز بستی

 به آن زخم بازوی همسنگرت را

 همان دستمالی که پولک نشان شد

 و پوشید اسرار چشم ترت را

 سحرگاه رفتن زدی با لطافت

 به پیشانی ام بوسه ی آخرت را

 و با غربتی کهنه تنها نهادی

 مرا، آخرین پاره ی پیکرت را

 و تا حال می سوزم از یاد روزی

 که تشییع کردم تن بی سرت را

 کجا می روی؟ ای مسافر! درنگی

 ببر با خودت پاره ی دیگرت را


تعداد بازديد : 291
شنبه 01 مهر 1391 ساعت: 8:39
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف