پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌ده

پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌ده

پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌ده

پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌ده

پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌ده
پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌ده
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌ده

پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟

اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست

اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌دهد

گفتند: «غاضريه» و گفتند: «نينوا»ست

دستي كشيد بر سر و بر يال ذوالجناح

آهسته زير لب به خودش گفت: كربلاست

طوفان وزيد از وسط دشت، ناگهان
 

افتاد پرده، ديد سرش روي نيزه‌هاست

يحياي اهل بيت در آن روشناي خون

 

بر روي نيزه ديد سر از پيكرش جداست

توفان وزيد، قافله را برد با خودش

 

شمشير بود و حنجره و ديد در «منا»ست

باران تير بود كه مي‌آمد از كمان

 

بر دوش باد ديد كه پيراهنش رهاست

افتاد پرده، ديد به تاراج آمده ست

 

مردي كه فكر غارت انگشتر و عباست

برگشت اسب از لب گودال قتلگاه

 

افتاد پرده، ديد كه در آسمان عزاست


تعداد بازديد : 343
پنجشنبه 30 شهریور 1391 ساعت: 2:06
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف