|
و حرف، باز فقط حرف مادرم باشد
و قول دادهام اين بار آخرم باشد
خيال...نه ننويسم! خيال ... نه نكنم!
خيال خوب تو ديگر نه در سرم باشد
نه در دلم... دل تنگم ... ولي مگر ميشد؟!
مدام قاب نگاهت برابرم باشد
ویک غريبه صدايت كنم، كه «بابا...آب»
فقط توقع يك برگ دفترم باشد
چه ميشد آه اگر محض امتحان يك بار
توميشديپدريكه ... كه باورم باشد
كه از زبان تو يك بار بشنوم... يك بار!
كه بر زبان تو يك لفظ «دخترم» باشد
تو مرد خانه شوي! مهربان و نانآور
و مادرم فقط اين بار مادرم باشد
پدر! بيا پدري كن! به قهرمان... نه خيال
فقط...فقط به تو ايمان بياورم... باشد!
و تو كه ميشكني باز و ... ميروي در قاب
و من كه باز از اينخوابميپرم باشد
همين خيال برايم بس است! اما حيف ...
كه قول دادهام اين بار آخرم باشد...
فائزه امنی
تعداد بازديد : 183
سه شنبه 28 شهریور 1391 ساعت: 11:46
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(1)
این نظر توسط جواد قدوسی در تاریخ 1348/10/11 و 14:11 دقیقه ارسال شده است | |||
به خدا پای تو مولا، تا ابد میمانم
همه عمر من از کرب و بلا میخوانم نام تو میبرم و در حرمت مهمانم یا حسین بر لبم و فاطمه گوید جانم گر به دوزخ بروم ذکر تو بر لب دارم به لبم ذکر تو ارباب مرتب دارم کرم و لطف حریم تو بدهکارم کرد تا ابد بر سر کوی تو گرفتارم کرد نوکرت بوده ام و شهره بازارم کرد خواب بودم که حسین عشق تو بیدارم کرد رحمت واسعه ات دست مرا میگیرد نوکرت از در این خانه رود میمیرد شاعر:جواد قدوسی(به ما هم سری بزن) |