ولدي برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا خون لخته می خوری و جوابم

ولدي برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا خون لخته می خوری و جوابم

ولدي برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا خون لخته می خوری و جوابم

ولدي برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا خون لخته می خوری و جوابم

ولدي برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا خون لخته می خوری و جوابم
ولدي برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا خون لخته می خوری و جوابم
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ولدي برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا خون لخته می خوری و جوابم

    ولدي

برخیز ای موذن،اذان شد صلا،صلا

بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا

 

خون لخته می خوری و جوابم نمی دهی

یک دم بدم به این پدر بی نوا،نوا

 

یک بار گفته ای بروم، گفتمت برو

حالا صدات می کنم اکبر بیا ،بیا

 

اینجا مگر رقیه تو را کم بغل گرفت؟

رفتی به بوسه بازی خنجر،چرا؟چرا؟

 

امروز خواهران،سر تو شانه می کشند

فردا به نیزه زلف تو بافد صبا ، صبا

 

این تن،تنِ شبیه ترین کس به مصطفاست

ای اسب ها به این همه سرعت کجا؟کجا؟

 

زانو به خاک می کشم و می رسم به تو

نازل شده به صحنه کرب و بلا، بلا

 

یک پیرمرد موی سپید و دو چشم تار

یک اکبر سوا شده از هم،خدا ،خدا

 

سرنیزه،تیر،دشنه به همراه چکمه ها

از هول روی پیکرت آمد دوتا دوتا

 

می خواستم به شکل نبی در بیارمت

پس چیدمت میان عبایم، جدا جدا

 

لشگر به گریه های پدر خنده می کند

ای خنده ات به زخم جگرها، دوا دوا

 

ای وای عمه آمد و تو خفته ای هنوز

برخیز عمه را ببر ، ای با وفا، وفا

(حسین قربانچه)


تعداد بازديد : 207
دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت: 1:22
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف