|
فرات تشنة او بود و تشنه جان میداد
نخورده آب به خون عمر جاودان میداد
گشوده دست قبولی خدای عزّ وجلّ
حسین، هستی خود را به ارمغان میداد
عجب نبود اگر در بهای هستی وی
خدا خدایی خود را به رایگان میداد
خدا به مسلخ عشق از خلیل خواست جوان
حسین داوطلب گشته خود جوان میداد
وضوی خون جبین را نکرده بود تمام
که خون پاک دلش را به آسمان میداد
سلاح و جامه شده غارت و کرامت بین
که باز خاتم خود را به ساربان میداد
زلال آب به سقا که بحر غیرت بود
گلوی کودک شش ماهه را نشان میداد
به حیرتم دو لبی را که مصطفی بوسید
چگونه بوسه بر آن چوب خیزران میداد
گلوی تشنه و دریای خون و سجدة شکر
حسین بود که این گونه امتحان میداد
اگر ز بام فلک قتلگاه را میدید
هزار مرتبه باید مسیح، جان میداد
سر بریده، به بالای نی چو قرآن خواند
صدای زندة او عرش را تکان میداد
تعداد بازديد : 257
شنبه 11 شهریور 1391 ساعت: 20:42
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)