ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی من می روم شکسته ، با دست و پای

ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی من می روم شکسته ، با دست و پای

ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی من می روم شکسته ، با دست و پای

ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی من می روم شکسته ، با دست و پای

ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی من می روم شکسته ، با دست و پای
ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی من می روم شکسته ، با دست و پای
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی من می روم شکسته ، با دست و پای

ای آشنای زینب ، در خاک و خون چرایی

بگذار بینم ات سیر ، هنگامه جدایی

من می روم شکسته ، با دست و پای بسته

تو روی نی نشسته ، ای نور کبریایی

شوری فکن بر آرد ، ابری که خون ببارد

این انجمن ندارد ، بی روی تو صفایی

خون است کام ام از شب ، محض رضای زینب

زخمی بزن مرتب ، بر تار نینوایی

گرچه سرت بریده ، روی نی آرمیده

داود هم ندیده ، این صوت کبریایی

با قامتی چنین خم ، من مانده ام در این دم

چون از تو دور گردم ، در من نمانده نایی

با من بگو برادر ، اینگونه از چه دیگر

پنهان ز چشم خواهر ، در بین نیزه هایی

من از تو شرمسارم ، چون مرهم ات گزارم

جز اشک خود ندارم ، بر زخم تو دوایی

ای زخم پر ستاره ، با آن گلوی پاره

با من بگو دوباره ، در خاک و خون چرایی

 

شاعر :  حسن بلبلی


تعداد بازديد : 203
جمعه 10 شهریور 1391 ساعت: 15:22
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف