تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
گذر ِتك تك اين ثانيه هاي عمرم
به قديمي شدن نوكري ات مي ارزد
(شاعرش را نميشناسم)
تعداد بازديد : 995
جمعه 10 شهریور 1391 ساعت: 6:57
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(2)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
این نظر توسط عباس اسماعیل بیگی در تاریخ 1392/08/20 و 18:49 دقیقه ارسال شده است | |||
درون خیمه ها بی تاب بودند
همه در انتظار آب بودند ابوفاضل نگاهی بر سما کرد زخشکی لب اصغر حیا کرد ببست سربلند یا حیدر مدد را تمنا کرد الله صمد را چنان از هیبتش ترسیده بودند سپاهی روبرویش چیده بودند برای وصل با آب سخت کوشید ولیکن قطره ای از آن ننوشید در آن آب فراط عباس چه دیدی که در اوج عطش تو دل بریدی به فکر کودک بی تاب بوده؟ خجل از صورت ارباب بودی؟ همین خجلت تو را با آبرو کرد که زهرا(س) با دو چشمت گفتگو کرد ادب کرد و ادب کردند برایش که حتی ارمنی گشته فدایش تمام عا لمین را او امیر است ندارد دست ولیکن دستگیر است مپندارید دو چشمش ناتوان است نگاهش روشنی بخش جهان است نخورد یک قطره تا دریایی از اشک خروشد از برای ساقی و مشک... |
برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید