![]()
|
این حسینی است که حق دلبر جانانة اوست
بحر عصمت صدف گوهر یکدانة اوست
این همان شمع شبستان ولایت که زعشق
شمع ایوان فلک سوخته پروانة اوست
گاه چون آیة رحمت شرف دوش نبی است
گاه چون مهر نبوت بسرشانة اوست
این همان شاه که با خیل ملک روح الامین
گدائی همه شب بر در کاشانة اوست
آنکه در بزم صفا نرد وفا باخت چنانک
عقل کل مات رخ بازی شاهانة اوست
این همان رند قدح نوش که با چرخ نهم
از ازل تا بابد نالة مستانة اوست
می گساری است که هر درد و غم و زهر والم
داشت ساقی ازل جمله به پیمانة اوست
هر کسی رند قلندروش و صافی مشرب
جرعه نوش وی و دردی کش میخانة اوست
آنکه افسانه خوبان شده در عرصة حسن
گوش آفاق پر از قصه و افسانة اوست
گرچه آئینة حق خانه ندارد ذوقی
گاه گاهی دل ویرانة ما خانة اوست
این جوابیست بر آن مرثیه کش گفت حسین
این حسین کیست که عالم همه دیوانة اوست
تعداد بازديد : 399
چهارشنبه 08 شهریور 1391 ساعت: 7:00
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)