روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن

روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن

روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن

روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن

روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن
روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن

روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم

دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم

بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن

یک سو دگر طریق مداوا گذاشتم

هر دلخوشی که عشق تو جایی در آن نداشت

آن را برای مردم دنیا گذاشتم

وقت عروج تا به مقام گدایی ات

پا روی شانه های مسیحا گذاشتم

 

زلفم گره به زلف تو خورده ست یا جواد

دل از دلم نگاه تو برده ست یا جواد

 

ای دلخوشی زندگی و حاصل رضا

دردانه ی رضا و عزیز دل رضا

چشم انتظار مرد غریبی نشسته بود

لطف خدا به یمن تو شد شامل رضا

میلاد تو سرور دل اهل بیت بود

ای از تو پر شده ز صفا منزل رضا

دیگر نیاز نیست به انگور زهر دار

حالا که خنده های تو شد قاتل رضا

 

سوگند می خورم که تو را دوست دارمت

یا حضرت جواد رضا دوست دارمت

 

خوشبو شدند با نفس تو گلاب ها

تاثیر یافتند ز چشمت شراب ها

اصلا بعید نیست ز دوزخ به امر تو

برداشته شوند تمام عذاب ها

ملک خصوصی تو و اجداد پاک توست

روی زمین وجب به وجب خاک و آب ها

هفتاد حرف علم فقط در کف شماست

گفتند از شما همه ی این کتاب ها

 

علم شما نبود ، دو عالم بنا نبود

خورشید و ماه و ارض و سما روی پا نبود

 

حق ، چشم من به شوق رخت آفریده ، تر

مرغوب تر ، هر آنچه بود آبدیده تر

هر کس که دید روی تو را جز خدا ندید

در حد خویش رنگ رخش شد پریده تر

زیبا ترین جمال اگر روی یوسف است

زیباتر است پیش تو دستش بریده تر

اقرار به ولایت تام تو کرده اند

در باغ میوه های لذیذ و رسیده تر

 

محصول های مزرعه ی سبز عترت ایم

محکوم به تحمل عمری محبت ایم

 

لطف تو گر نبود حیاتی نداشتیم

حتی به سفره نان بیاتی نداشتیم

نام تو را اگر که "محمد" نمی گذاشت

ما ذکر ناب چون صلواتی نداشتیم

روز جزا برای تجلی لطف توست

ورنه نیاز به عرصاتی نداشتیم

محشر خبر نبود اگر از حضور تو

ما که امید برگ براتی نداشتیم

 

روزی که دست ماست به دامان مادرت

آیا شود سری بزنی تو به نوکرت ؟

 

ای که به جود حق تو فقط مظهری جواد

همچون حسن تو ناز گدا می خری جواد

ابتر همان کسی ست که زخم زبان زده

کوری چشم کوردلان کوثری جواد

نه سال زیر سایه ی نور رضا فقط

کار تو بود از پدرت دلبری جواد

باید عصای پیری بابای خود شوی

باید کنی براش علی اکبری جواد

 

هر جا محاسن پدری هم سفید بود

گر داشت او پسر به دلش باز امید بود...

 

تو آمدی چراغ سرای رضا شوی

تو آمدی که صاحب دلهای ما شوی

تو آمدی نگفته به ماها کنی کرم

کی مایه ی خجالت دست گدا شوی ؟

با آن همه فضائل و جودت روا نبود

دور تو کف زنند و تو تشنه فدا شوی

هرگز سزا نبود سه روز و دو شب به خاک

بر پشت بام خانه تو بی جان رها شوی

 

صد شکر ، جسم پاک شما زیر پا نرفت

راست جدا نشد به روی نیزه ها نرفت

شاعر: رضا رسول زاده


تعداد بازديد : 235
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 13:57
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف