ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته دل نگو! ویرانه ای پایین پ

ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته دل نگو! ویرانه ای پایین پ

ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته دل نگو! ویرانه ای پایین پ

ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته دل نگو! ویرانه ای پایین پ

ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته دل نگو! ویرانه ای پایین پ
ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته دل نگو! ویرانه ای پایین پ
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته دل نگو! ویرانه ای پایین پ

 ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته

 گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته

 

 دل نگو! ویرانه ای پایین پایت مانده است

 لشگرخون ریز زلفت فاتحانه تاخته

 

 

 بی جهت خون مرا بر گردنت ننداختند

 نامش ابرو نیست، این شمشیر مست آخته

 

 باده ی شیراز دیگراز دهان افتاده است

 باده ی بغدادتان تنها به این لب ساخته

 

 درقمارعشق اهل ری، به غیراز جفت هشت

 هرکه طاس دیگری آورده فوری باخته!

شاعر : وحيد قاسمي

تعداد بازديد : 205
جمعه 03 شهریور 1391 ساعت: 13:57
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف