تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
ای بخت من چو زلف پریشانی ات بلند
شد شام من ز جلوه ی طوفانی ات بلند
من خط به خط ز خواندن تو گریه می کنم
شد ناله ام ز صفحه ی پیشانی ات بلند
خود را در آینه به نیابت ز من ببوس
ای چشم من ز آینه گردانی ات بلند
دزدان هم از ضیافت تو گریه می برند
چیزی اگر کنند ز مهمانی ات بلند
یک جرعه از اذان علی هم به من بده
ای قامت موذن عرفانی ات بلند
هر کس به یک بهانه لبت را کشد به حرف
بادا سرش چو موسی عمرانی ات بلند
از من بپرس چیست لباس سیاه تو
تا سرکنم به صحبت طولانی ات بلند
ترسم به این بهانه روی گوشه ی تنور
گر گویمت که شام زمستانی ات بلند
تعداد بازديد : 205
شنبه 28 مرداد 1391 ساعت: 16:13
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب