ولادت امام حسین ع - 3

ولادت امام حسین ع - 3

ولادت امام حسین ع - 3

ولادت امام حسین ع - 3

ولادت امام حسین ع - 3
ولادت امام حسین ع - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
سه دسته گل هنگـامِ عظای خـالـقِ لـم یزلیست / الــطافِ الهـی آشکارا و جلیست میلاد سه دسته گلِ زهرا و علی / سجّاد و ابالفضل و حسین اِبنِ علیست دل

سه دسته گل
هنگـامِ عظای خـالـقِ لـم یزلیست / الــطافِ الهـی آشکارا و جلیست
میلاد سه دسته گلِ زهرا و علی / سجّاد و ابالفضل و حسین اِبنِ علیست


دل بی محن
این نغمه ی مرد و زن،به هرانجمن است / آمد به جهان،حسین و دل بی مَحَن است
شادنـد نبـی و علـی و زهرا زیـرا / میـلادِ بـرادرِ عـزیـزِ حسن است


اذان حرم
عمریست دخیل عَلمِ عبّا سم / مُشتاق اذان حرمِ عبّا سم
با دست تهی آمده ام اُمِّ بنین / مُحتاج عطا و کرمِ عبّا سم
دام دل


از روز ازل ، بـه دام دل اُفتـادم / مستـانه نـوای عاشقی سر دادم
طوق است به گردن و به گوشم حلقه / من بنده ی عشق حضرت سجّادم

 


حمید رضا گلرخی

 

با تشکر از شاعر گرامی بخاطر ارسال این شعر


تعداد بازديد : 285
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 19:48
نویسنده:
نظرات(1)
بهترین واژه ی دنیا حسین است حسین شافع محشر و عقبی حسین است حسین روی قبرم بنویسید که مجنون بوده به یقین حضرت لیلا حسین است حسین دانش آموز د

بهترین واژه ی دنیا حسین است حسین

 شافع محشر و عقبی حسین است حسین

 روی قبرم بنویسید که مجنون بوده

 به یقین حضرت لیلا حسین است حسین

 دانش آموز دروسش همه پیغامبران

 دم احیاگر عیسی حسین است حسین

 عاشقی درس قشنگیست به راه معشوق

 عالمین قطره و دریا حسین است حسین

 در پی روزی عشق بودم و یک آن دیدم

 آنکه جان کرده مهیا حسین است حسین

 وقت دیوانگیم مست شود با نامت

 سرورو ماه و شهنشاه حسین است حسین

 ×من زلیخای کهن سال تو هستم یوسف

 عشق جاوید زلیخا حسین است حسین×

 تا قیامت به مرام و کرمت مدیونم

 نمک سفره ی دل ها حسین است حسین

 پر پرواز بده تا که بیایم حرمت

 سند بندگی ما حسین است حسین

 سینه ام سرخ و دلم سوخته از داغ غمت

 پسر ام ابیها حسین است حسین

شاعر: حسين خيريان
 

 


تعداد بازديد : 131
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:04
نویسنده:
نظرات(0)
امشب شب تبسم و اشک پیمبر است بی‌شبهه از هزار شب قدر بهتر است جان محمّد است در آغوش مرتضی یا روی دست فاطمه قرآن دیگر است امشب خدا به وسعت ملک

امشب شب تبسم و اشک پیمبر است

بی‌شبهه از هزار شب قدر بهتر است

جان محمّد است در آغوش مرتضی

یا روی دست فاطمه قرآن دیگر است

امشب خدا به وسعت ملک وسیع خویش

با جلوۀ حسینی خود نور گستر است

امشب بوَد برای خدا هم شب حسین

گل بوسۀ نبی است به لعل لب حسین

امشب خدا ولیمه به خلق جهان دهد

امشب خدا به پیکر توحید جان دهد

امشب خدا گشوده ز رخ پرده بر رسول

روی حسین را به محمّد نشان دهد

تنها به یک ملک ندهد باز بال و پر

امشب حسین بر همه خط امان دهد

«فطرس» به فوج فوج ملک ناز می‌کند

دور حسیـنِ فاطمــه پـرواز می‌کند

این قبلۀ دل همه، جان پیمبر است

این روح انبیا و روان پیمبر است

این مصحف نبی به سر دست فاطمه

این دست حیدر است و زبان پیمبر است

این بر فراز شانه مدال محمّد است

این روی سینه تاب و توان پیمبر است

این است آن حسین که آقای عالم است

آقایـی تمــامی عالــم بــر او کـم است

ماه رسول، ماه خدا را نظاره کن

خورشید آسمان هدا را نظاره کن

بر روی دست فاطمه با صدهزار چشم

رخسار سیدالشهدا را نظاره کن

بر گرد کعبۀ دلِ ختم رسل بگرد

سعی آور و صفای صفا را نظاره کن

سر تا قدم رسول خدا زاد فاطمه

الحـق که سیدالشهدا زاد فاطمه

مادر، حسین زاده بر این مادر آفرین

این حیدرِ علی است، بر این حیدر آفرین

این منظر جمال خداوند سرمد است

بر منظر آفرین و بر این منظر آفرین

گوهر بوَد حسین و صدف، قلب فاطمه

بر این صدف سلام و بر این گوهر آفرین

امشب خدا سلام فرستد به سوی او

گیرد رسـول در بر و بوسد گلوی او

ای خاک پات تاجِ سرِ شهریارها

ای برده دل ز طایفه‌ها و تبارها

احمد که انبیا همه بوسند دست او

داده است عضوعضو تو را بوسه بارها

بیش از هزار سال گذشت زمان هنوز

باشد هزاره‌ات همه لیل و نهارها

دل‌هـای دوستـان خـدا نینـوای توست

هر لحظه یک هزارۀ کرب و بلای توست

ملک وجود گوشۀ صحن و سرای تو

دل‌های انبیا حرم باصفای تو

بالله قسم چراغ هدایت به هر زمان

باشد به نوک نی سر از تن جدای تو

دین خدا ز خون گلویت وضو گرفت

خود کیستی که هست خدا خونبهای تو؟

سر تا به پا تمام سرشت محمّدی

اقرار می‌کنم که بهشت محمّدی

تو از خدا جلال خدایی گرفته‌ای

بر عالمی برات رهایی گرفته‌ای

در بین انبیا و امامان تو از خدا

عنوان سیدالشهدایی گرفته‌ای

هم خود فدای دوست شدی با هزار زخم

هم روی دست خویش فدایی گرفته‌ای

وقتی که تیغ خصم گلوی تو را برید

خون تو را خدا به بهای خودش خرید

ای بر تن مطهر تو جای نیزه‌ها

آوای دلربای تو در نای نیزه‌ها

غیر از سر مقدس تو در چهل مقام

خورشید را که دیده به بالای نیزه‌ها؟

قرآن بخوان که تا در دروازه‌های شام

آیند مرد و زن به تماشای نیزه‌ها

از بـس زدنـد بـر تـن پاک تو نیشتر

زخمت ز حلقه‌های زره گشت بیشتر

ای خون زخم‌های تو فرش عبادتت

لطف و کرم، سجیّه و ایثار، عادتت

هر چند چهره در مه شعبان گشوده‌ای

میلاد توست روز بزرگ شهادتت

تا بامداد روز جزا روح انبیا

آیند کربلا پی عرض ارادتت

تنها نه در طریق تو «میثم» حسینی است

عالـم حسینینـد و خـدا هم حسینی است

 

حاج غلامرضا سازگار

 

 

منبع: پایگاه رضیع الحسین (ع)


تعداد بازديد : 213
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:04
نویسنده:
نظرات(0)
موج اشک توبه دریا زد و دریا را شست سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست چشم ها همچو کویری سر راهت افتاد تا که باران دعا صحن تماشا را شست شرجی بازد�

موج اشک توبه دریا زد و دریا را شست

سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست

چشم ها همچو کویری سر راهت افتاد

تا که باران دعا صحن تماشا را شست

شرجی بازدمت گشت مبدل به فرات

غسل چشمان ترت عالم بالا را شست

ما لب خویش گره بر پر فطرس زده¬ ایم

که سلامش به حضورت، گنه ما را شست

عاقبت هر که جنون کرد و ز کویت رد شد

خادم سفره ی خدام شما خواهدشد

تو که گهواره ات از بال و پر جبریل است

لحن قرآنی لالایی تو ترتیل است

خنده¬ ات روح دهد بر شریان تورات

گریه¬ ات آیه به آیه سند انجیل است

در مطاف لب تو سعی کند ابراهیم

مست در هروله¬ ی چشم تو اسماعیل است

گفته ام تا بنویسید که از روز ازل

کشته¬ ی نیم نگاه تو خود هابیل است

قاب کردم به طلا گفته¬ ی استادم را

هوس دیدنت آورده زمین آدم را

ریخت هر دانه¬ ی اشک تو به پای تسبیح

فیض روح القدسی داده دعایت به مسیح

جمله¬ ی روبروی تخت سلیمان این است

ریزه خواری حسین بن علی نیست قبیح

آمدی تا که ملائک به شما سجده کنند

آمدی تا بنمایند خدا را تصریح

یک به یک اهل کساء چون بغلت می کردند

قصه¬ ی کرب و بلا بود که می شد تشریح

آستان بوس شما صورت الیاس شده

دست بوس علمت حضرت عباس شده

چشم زهرا به سماءِ تو قمر ریخته است

یا علی سمت نگاه تو سحر ریخته است

ای پر شال تو را جن و ملک بسته دخیل

چقدر دور و برِ شال تو پر ریخته است

عشوه ای کرده¬ ای انگار قیامت شده و

تا بخواهی سر راه تو خبر ریخته است

التفاتی به هدایای غلامانت کن

چشم تا کار کند پای تو سر ریخته است

عاشقان تو جگردارترین¬ها هستند

سالکانت همه بردارترین¬ها هستند

سحر چشم شما مست مناجاتم کرد

قبله¬ ی روی تو پابست مناجاتم کرد

شکر لله به اذکار تو عادت کردم

و قنوت تو که همدست مناجاتم کرد

روزیم بود سجودی که سر تربت تو

از حضیض قدمت پست مناجاتم کرد

یاد من داد خدا نیست شدن را در تو

نیست بودم، نفست هستِ مناجاتم کرد

تار و پود دل من پاره تر از سجاده

که چنین زیر قدم های شما افتاده

بعد لاحول و لا قوه الا بالله

وحی شد گفتن یک عمر اباعبدالله

روز اول که به نام تو لبم وا می شد

در سماوات عیان بود که وا می شد راه

حلقه کردیم خدا را که ایاک نعبد

نستعین تو که آمد همه خواندند ایّاه

ورز آمد چو گِل سینه زنانت گفتند

« هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله »

هاتفی آمد و از جام تو ساغر می¬ داد

دل ما را به طواف حرمت پر می¬ داد

چشم هایت که گل عشق تعارف می¬ کرد

چقدر خون به دل حضرت یوسف می¬ کرد

چشمتان جای خودش، که حرمت روز ازل

هرچه دل روی زمین بود تصرف می¬ کرد

از کرامات شما نعره زنان موسی گفت

خضر در کرب و بلای تو توقف می¬ کرد

خاک زوّار تو را کرده تبرک با چشم

روز اول که علی قصد تشرف می کرد

آن خدایی که تو را قبله جان همه کرد

شب جمعه حرمت را قرق فاطمه کرد

به حضور تو گمانم که دعایی نرسد!

دردمند حرمم، از چه دوایی نرسد؟!

« گر چه از جانب معشوق نباشد کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد »

هرکجا می روم آرام نمی گیرم که ...

هیچ جایی به حریم تو خدایی نرسد

قسمتم می¬ شود آیا که بیایم پابوس

باورم نیست که پایان جدایی نرسد

شیره ¬ی جان شده طعم خنک شربتتان

مزّه کرده به دهانم نمک تربتتان

تو که سرداری و سرها همه پشت سر تو

بدنت روی زمین، همهمه پشت سر تو

خوش بحالت که می¬ آید روی نی تا آخر

شانه بر شانه یل علقمه پشت سر تو

بین چشمان پلید همه نامحرم ها

کیست این بانوی قامت خمِ پشت سر تو؟

کاشکی راه می¬ آمد گلویت با خنجر

بود چشمان تر فاطمه پشت سر تو

پیکرت رفت به تاراج حرامی¬ها، تا

بشکند قامت زینب بشود آنجا تا

کاش بر نیزه سرت در بر خواهر نشود

آه این سر که به نی رفت دگر سر نشود

هول می زد که سرت بند شود یک طوری

تا عقیق تو به دست کس دیگر نشود

بی مروت چقدر عاطفه در چشمش بود

نیزه را دست سرت داد که لب پر نشود

کاشکی هرچه که خواهد بشود پرتابِ

سنگها، سمت سرِ کوچک اصغر نشود

روی گودال غم سینه¬ ی تو رفته به خواب

بدن بی سر شش ماهه گل ناز رباب


شاعر : رضا دین پرور


تعداد بازديد : 316
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:03
نویسنده:
نظرات(0)
هرکس برای نوکریش انتخاب شد یک شب نگشته کل صوابش ثواب شد غوره که عمر خود سپری کرد روی تاک با یک نگاه شاه شهیدان شراب شد او حاجت تمامی عالم کند

هرکس برای نوکریش انتخاب شد

یک شب نگشته کل صوابش ثواب شد

غوره که عمر خود سپری کرد روی تاک

با یک نگاه شاه شهیدان شراب شد

او حاجت تمامی عالم کند روا

بیهوده نیست سید کل شباب شد

دنبال اجر سینه زنان بودم و سپس

بیتی ز معنی آمد و بهرم جواب شد.

((وقتی خدا به حشر بگوید چه داشتی

سربر کند حسین و بگویی حساب شد ))  

شاعر: محمد حسين عليمحمدي


تعداد بازديد : 100
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:03
نویسنده:
نظرات(0)
دل مشرّف شد به درگاه حضور روح چون مِی گشت و تن شد چون بلور «کلّمینی زارِ» عرفانی شدم برکه ی پاک مسلمانی شدم دیشب از روحم تنم را شسته ام رفتن�

دل مشرّف شد به درگاه حضور

روح چون مِی گشت و تن شد چون بلور

«کلّمینی زارِ» عرفانی شدم

برکه ی پاک مسلمانی شدم

دیشب از روحم تنم را شسته ام

رفتنم را ماندنم را شسته ام

یک نفر در من مرا تقدیس کرد

اشک من آمد، دلم را خیس کرد

کیست این طوفان معماری شده؟

چیست این در سینه ام کاری شده؟

ای معارف در سبوی تو نمی

ای نم ته جرعه ی تو عالمی

ما عدم زاریم و السّابق تویی

عشق تو، معشوق تو، عاشق تویی

عشق تو تعلیم مادر زاد بود

سینه ی تو جبرئیل آباد بود

حنجرت از قبل حکاکی شده

گونه ات روز ازل خاکی شده

آب ها جاری شد از خاک درت

سایه ها افتاد بر ما از سرت

کوکان در زیر مهر مادری

شیرها خوردند از خوش باوری

کاین تویی شیرینی شیر و عسل

السلام ای شهدباز بی بدل

آری آری قوم تو خوش باورند

قوم بد باور تو را کی می خرند؟

در زلال آبی تو سال ها

باز کردیم ای حسین جان بال ها

در خم گیسوی تو شب کرده ایم

کودکی ها را فقط تب کرده ایم

نم نمک در سایه ی مردی سِتُرگ

کودک دل قد کشید و شد بزرگ

حال من تسلیم حلقوم توام

کشته ی حلقوم معصوم توام

کیست خیّاط لباست ای عزیز

تا به حلقومش برم دست ستیز

این یقه تنگ است دل تنگم نکن

تو اذیّت می شوی رنگم نکن

با تو همبازی شدن خود دیگر است

مرکب تو حضرت پیغمبر است

ای بلور سینه ات صیقل ترین

راه تو بسته امیرالمؤمنین

صید حیدر شو که احمد خسته شد

راه تو با کام احمد بسته شد

هرچه باشد بوسه بر تو واجب است

تُکمه را واکن لباست حاجب است

یوسف مه طلعت اختر بزرگ

آن مبادا طالعت افتد به گرگ

بگذریم از این مقال دل خراش

رزق را خونین مکن وقت معاش

بوسه بر تو رزق جان مصطفاست

اصلاً این سینه دکان مصطفاست

اصلاً از امروز پیراهن مپوش

یا اگر پوشیدی، از آهن مپوش

ای ز دست جد گرفته شیر خود

خورده ای شیر از سر تصویر خود

پس تو در واقع ز خود نوشیده ای

سال ها هر چند سِر پوشیده ای

آخر این تصویر طغیان می کند

یک علی اکبر نمایان می کند

بین سینه تا سرت سرخ است و صاف

وای از شمشیرهای بی غلاف

این محل بیت الحرام انبیاست

حنجر این طفل، جام انبیاست

جبرئیل از این محل جبریل شد

موسی از اینجا امیر نیل شد

این گلوگاه عروج انبیاست

این گلو، گاه گذرهای خداست

این گلو نرم است، گل پیچش کنید

خون آن گرم است، گل پیچش کنید

اف بر این حنجر فروشان دنی

اف بر این گل پیچ های آهنی

ما تو را در پرده ی دل بسته ایم

بهر تو از اشک محمل بسته ایم

ما مواظب می شویم احساس را

قاب می گیریم عطر یاس را

در خبرها آمده گیسوی تو

زخم بر می داشت مثل روی تو

من حکایت می کنم تفهیم را

در حسین بن علی ترسیم را

سرخی این گونه را آسیب نیست

راه زردی در مسیر سیب نیست

لیک باید ایمنی از خاک داشت

گونه را بر خاک اگر سیبی گذاشت

شاید از سمّ فرس نیمش کنند

مردم پر حرص تقسیمش کنند

ما سر یک ظهر عاشق می شویم

لایق داغ شقایق می شویم

چشم هایت مسلخ سیّار ماست

مردن از چشم عزیزان کار ماست

وقت آن آمد که گل پاشی کنم

دلبران را تازه نقاشی کنم

ای حبیبت از حنا رعنا شده

در غمت پیر جوان معنا شده

عابست را بی لباس آمد جنون

کاین منم انّا الیه راجعون

مسلمت را عشق تو بر دار کرد

بی سران را شوق تو سردار کرد

حُر ز دشنام تو شیرین کرد کام

بر تو و دشنام تلخت السلام

ای بُریرت دل بریده از فلک

ای زهیرت هاتف انا معک

ای به عباس تو دریا معتقد

وی به اطفالت مسیحا معتقد

این تویی احلی من القاسم شده

تلخیِ من را هو الدائم شده

ای علی اکبر اذانت را افق

ای افق ها در نماز تو قُرُق

ای همه یاران تو فانی شده

معنی از اعیاد، طوفانی شده

هر کجا عید ولایت داشتیم

ما به یک ششماهه عادت داشتیم

باز هم عید است و هنگام نوید

ترک عادت کی کنم هنگام عید

گر چه تو در تشنگی کوشیده ای

از سر انگشت نبی نوشیده ای

اصغرت حتی به خاتم لب نزد

لب به انگشت تو و زینب نزد


شاعر : محمد سهرابی


تعداد بازديد : 121
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:02
نویسنده:
نظرات(1)
وقتی به برگ_ سوم شعبان سررسید_ اسم تو را نوشت خدا،غم به سر رسید ((ادعونی أستجب لکم))ازعرش خواندوبعد از بخشش گناه خلایق خبر رسید روح خدا دمیده

وقتی به برگ_ سوم شعبان سررسید_

اسم تو را نوشت خدا،غم به سر رسید

((ادعونی أستجب لکم))ازعرش خواندوبعد

از بخشش گناه خلایق خبر رسید

روح خدا دمیده به جسم ((ثواب)) شد

از هر((گناه)) ناله ی ((أین المفر)) رسید

هم نور پر فروغ مسیر هدایت و

هم ناخدای کشتی خیرِ بشر رسید

مصراع آخرین ِ مسمّط نوشته شد

دیوان عشق حال به اوج هنر رسید

شش ماه خورد ازدل کوثر شراب ناب

حالا درخت سیب نبی(صل الله علیه وآله وسلم)را ثمر رسید

چشم نبی همین که به رویش گشوده شد

در بهترین قیافه (( خدا )) در نظر رسید

از جوهر وجود خودش کاتب الرسول(صل الله علیه وآله وسلم)

((والشمس)) را نوشت و سر ((والقمر))رسید*

حتی غزل به مرحمتش چند بیت هم

از آنچه بود در نظرم بیشتر رسید

((فطرس))به لطف یک نخ قنداقه ی (( حسین(علیه السلام) ))

بعد از هزار سال دوباره به(( پر )) رسید

نام تو آمد و قلم افتاد گریه و...

بی اختیار شعر به جای دگر رسید

*****

((افتاده بود زینت دوش نبی(صل الله علیه وآله وسلم)به خاک))

با هرچه داشت زد به تنش، هر نفر رسید

وقتی که غارت هه چیزش تمام شد

با کار وان نیزه زمان سفر رسید

آقا ببخش ! روضه اگر ناتمام ماند...

قصه گذشت از تن حالا به سر رسید...

 
شاعر : مجتبی خرسندی


تعداد بازديد : 105
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:02
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-مدح و ولادت ای که از طلعت تو شمس و قمر آشفته شب پریشان شده، دامان سحر آشفته جوهر از وسعت اوصافِ تو لب خشکیده و به توصیف تو ارکان

امام حسین(ع)-مدح و ولادت

 

ای که از طلعت تو شمس و قمر آشفته

شب پریشان شده، دامان سحر آشفته

جوهر از وسعت اوصافِ تو لب خشکیده

و به توصیف تو ارکان هنر آشفته

رحمة الواسعه ای، عرش خدا مسند توست

به کران تو بلندای نظر آشفته

تا تو از ذات خداوند زمینی بشوی

مادرت دلنگران است و پدر آشفته

به زمین می رسی و حضرت خاتم از تو

سرخوش اما ز سویدای جگر آشفته

تو همان قبله ی بین الحرمینی آقا

تو حسینی، تو حسینی، تو حسینی آقا

پیش پایت سر خوبان دو عالم بسجود

نه که یکبار، که هر بار، دمادم بسجود

تا که آدم بشود، گول خسی را نخورد

سمت گلواژه ی اسمت سر آدم بسجود

سر نوح و سر موسی، سر ابراهیم و

سر جبرییل، سر عیسی مریم بسجود

کعبه ی صورت تو زمزم خود را دارد

به هوای دو لبت شد سر خاتم بسجود

پدرم سجده به پاهای تو را یادم داد

ناخلف باشم اگر باز نمانم بسجود

قبله یکبار توانست که مایل بشود

کاش سمت حرمت هم متمایل بشود

هر که رفته است به جز راه شما کج رفته

بی شما سجده کند سمت خدا کج رفته

قبله ابروی شما باشد اگر معلوم است

از چه رو گوشه ی محراب دعا کج رفته

قبله ی ما نه دقیقاً به جنوب است حسین

سمت شش گوشه ی تو قبله نما کج رفته

بشر امروز به دنبال که راه افتاده

آدمی راه خدا را به خدا کج رفته

عشق در پیچ و خم وصل شما می تازد

متعجّب شده ام عقل چرا کج رفته

عشقت آقا ابدیّ و ازلی می باشد

شیعه در بند حسین بن علی می باشد

ای که صد خال لب از لعل خیالت پیداست

لذّت لعل لبان تو ز خالت پیداست

اینکه احمد لب و دندان تو را می بوسید

خواهرت دیده از آن بوسه کمالت پیداست

پیکرت غرق به خون هم بشود زیبایی

روی نیزه بِرَوی نیز جمالت پیداست

تو سر سینه ی خود وَه چه مدالی داری

داغ اسم دو "علی" روی مدالت پیداست

پَرِ قنداقه ی تو کاش به بالم بخورد

حرز هر سوختگی در پر و بالت پیداست

تشنه ام تشنه ی تو، آب حیاتم روضه است

پسر فاطمه، کشتیِّ نجاتم روضه است

فکر کردم به نبود تو، سرم درد گرفت

نظر انداختم از تو، نظرم درد گرفت

خواستم ناز کنم بال به شوقت نزنم

به علی اصغر تو بال و پرم درد گرفت

خواستم شعله ای از داغ تو را لمس کنم

به علی اکبرت آقا، جگرم درد گرفت

آمدم فکر کنم بی کسی ات یعنی چه

به علمدار قسم که کمرم درد گرفت

داغ تو قامت ایّام مرا خم کرده

حال هر روز مرا حال محرّم کرده

 

امیر عظیمی

 


تعداد بازديد : 118
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:00
نویسنده:
نظرات(0)
اعیاد شعبانیه دریای دُر از دلِ صدف می آید تبریکِ سه نور ، با شعف می آید خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عطرِ صلوات از نجف می آید *** شعبان مَ�

اعیاد شعبانیه

 

دریای دُر از دلِ صدف می آید

تبریکِ سه نور ، با شعف می آید

خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند

عطرِ صلوات از نجف می آید

***

شعبان مَه با صفای خاتم باشد

میلاد سه آزادۀ عالم باشد

نذر قدم حسین و عباس و علی

ذکر صلواتِ ما دمادم باشد

 

محمود ژولیده

 


تعداد بازديد : 441
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 13:00
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت ای بام صبح، خورشید، ای شب، سحر مبارك در دامن ستاره، قرص قمر مبارك بر گلبن ولایت یاس دگر مبارك طوبی ثمر مبارك، دریا �

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

ای بام صبح، خورشید، ای شب، سحر مبارك

در دامن ستاره، قرص قمر مبارك

بر گلبن ولایت یاس دگر مبارك

طوبی ثمر مبارك، دریا گهر مبارك

میلاد ماه آمد، خورشید راه آمد

یوسف ز چاه آمد، میر سپاه آمد

شمشیر آل هاشم، شیر حسین و حیدر  

دریای معرفت را در كف گهر ببینید

بعد از طلوع خورشید قرص قمر ببینید

شیر خدا علی را، شیر دگر ببینید

در ماه روی عباس، روی پدر ببینید

روح فتوت است این، جان محبت است این

دریای غیرت است این، سقای عترت است این

دادند بوالحسن را امشب حسین دیگر

گلبوسة ولایت، بر چشم و فرق و دستش

ناخورده شیر، دادند، پیمانة الستش

شد در نگاه اول، وقف حسین هستش

از اشك شوق لبریز، شد جام چشم مستش

از عشق رنگ و بو داشت، در مهد های‌وهو داشت

با یار گفتگو داشت انگار آرزو داشت

ناخورده شیر، گردد، قربانی برادر

امّ ‌البنین گرفته، در دست ماهپاره

ای آسمان بیفشان، در مقدمش ستاره

آغوش یار بر او، گردیده گاهواره

گوید هزار نكته، چشمش به یك اشاره

من جان نثار یارم، سر روی دست دارم

این قلب بی‌قرارم، این چشم اشكبارم

از گاهواره روحم، در كربلا زند پر

در هر نی وجودم، آوای نی نوایی است

شورم همه حسینی، عشقم همه خدایی است

جانم، تنم، وجودم، دستم، سرم، فدایی است

عالم همه بدانند، عباس كربلایی است

ایثار دین و دینم، زخم است زیب و زینم

مرگ است نور عینم، من عاشق حسینم

كو مرگ تا بگیرم، او را چو روح در بر

دریای سرخ غیرت، روح وفاست عباس

خون حسین یعنی، خون خداست عباس

عشاق جان به كف را، فرمان رواست عباس

باب الحوائج خلق، مشكل گشاست عباس

مهر و وفاش عادت، دلداده‌اش عبادت

از لحظة ولادت، تا لحظۀ شهادت

عشق حسین در دل، شور حسین در سر

ناخورده شیر مادر، زد ساغر بلا را

در مهد ناز می‌دید، صحرای كربلا را

خوشتر ز شیر نوشید، صهبای سرخ لا را

از لحظۀ ولادت، بشنید این صلا را

تو كشتۀ ولایی، تو عاشق بلایی

عطشان بحر لایی، سقای كربلایی

زیبد كه بوسدت دست، شیر خدا مكرر

تا حشر می‌درخشد، در موج بحر، نامت

در عین خشك كامی، دریاست تشنه كامت

حسرت برند عشاق، در حشر بر مقامت

از اولیا درودت، از انبیا سلامت

خون برادر تو، جوشد به پیكر تو

از پای تا سر تو، زهراست مادر تو

بهر شفاعت آرد، دست تو را به محشر

ای تشنۀ لب تو، آب حیات، عباس

باب المراد عباس، باب النجات، عباس

گردیده دور قبرت، آب فرات، عباس

خون خدات فرمود، جانم فدات، عباس

خوی حسین خویت، روی حسین رویت

چشم حسین سویت، میثم گدای كویت

لطفت نمی‌گذارد، او را برانی از در

 

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 129
شنبه 10 خرداد 1393 ساعت: 12:55
نویسنده:
نظرات(0)
لال بودم مرا زبان دادند منِ افتاده را توان دادند زير خورشيدِ گرمِ روزِ الست مانده بودم كه سايبان دادند اِزدحامي عجيب بود امّا به من از آن همه

لال بودم مرا زبان دادند
منِ افتاده را توان دادند
زير خورشيدِ گرمِ روزِ الست
مانده بودم كه سايبان دادند
اِزدحامي عجيب بود امّا
به من از آن همه مكان دادند
خواستند كار عشق را بينند
حال و روزِ مرا نشان دادند
مثلِ آتش شدم مرا سوزاند
به دلم تا حسين جان دادند
نه چو مجنون نه مثلِ فرهادم
خوش به حالم حسين آبادم
***
اوّل عشق شور شيرين است
بعد از آن روزگار غمگين است
تا كه عاشق شدم همه گفتند
روي پيشانيَت چرا چين است؟
روز اوّل كه ديدمش گفتم
آنكه روزم سيه كند اين است
جگرم را هر آنكه ديد گريست
گفت اين داغ ارثِ ياسين است
حا و سين و يا و نون مرا درياب
كه سرم روي شانه سنگين است
حا و سين و يا و نون مرا كُشته
شكر حق اين جنون مرا كُشته
***
روز اوّل كه ديد آبم كرد
بعد از آن ساخت و خرابم كرد
به همين فكر مي كنم هر روز
عاقبت عشق انتخابم كرد
هيچ كس روي من حساب نكرد
شكر حق مادرت حسابم كرد
تو خودت آمدي پِيَم ورنه
هر دري رفته ام جوابم كرد
از دعاهاي مادرم بودم
تا نگاه تو مستجابم كرد
حق بده بر دلم كه دربند است
اوّلين عاشقت خداوند است
***
از جمالت بهار مي ريزد
از جلالت وِقار مي ريزد
حرف اصلاً نداري و از هر
خطبه ات اعتبار مي ريزد
لحظه هايي كه تيغ مي گيري
عرقِ ذوالفقار مي ريزد
چقدر سر به زير هر قدمت
لحظه هاي شكار مي ريزد
چشم زينب به گيسويت حيران
چه خوش اين آبشار مي ريزد
شب پروانه است، بسم اله
هر كه ديوانه است، بسم اله
***
با تو اين آسمان نگين دارد
كه خدا با تو همنشين دارد
تو علي هستي و علي با تو
دست حق را در آستين دارد
تو علي هستي و علي وقتي
مي زند تيغ،آفرين دارد
تو علي هستي و علي يعني
از رجز خوانيش زمين دارد
مي زند چرخ گردِ خود هر روز
كه علي ضربِ آتشين دارد
نام تو فاطمي است هم علوي
كه همان دارد و همين دارد
فاطمه هم حسين مي خواند
زير دين كسي نمي ماند
***
در دلم درد بي شماري هست
چند وقتي است روزگاري هست
قسمتم نيست كربلا بروم
اين چه غم اين چه انتظاري هست
پلكهايم به كار مي آيد
به ضريح نو ات غباري هست
سنگ فرش حرم بگو آيا؟
قسمتم از تو يك مزاري هست
سفره ات گرم مي كنم بَلَدم
خوشي من همين نداري هست
تو كه مي خواستي مرا بكُشي
كاش مي شد به كربلا بكِشي
***
تا گدايانِ پُشتِ در داري
تا كه هستيم دردِ سر داري
دستت از پشتِ در برون آمد
خوب از شرم ما خبر داري
مثلِ منظومه اي و خورشيدي
دور خود چند تا قمر داري
پشتِ در آمدي ولي ديدم
كه تو هم دست بر كمر داري
ارتباطيست از تو با جگرم
چقدر زخم بر جگر داري
تو همه باورِ اباالفضلي
سومين حيدر اباالفضلي

شاعر : حسن لطفي


تعداد بازديد : 113
جمعه 09 خرداد 1393 ساعت: 13:33
نویسنده:
نظرات(0)
وقتی که آمدی به جهان عشق پا گرفت آزادگی و عزت و غیرت بها گرفت روزی که شمس طلعت رویت طلوع کرد نورش تمام ارض و سما را فرا گرفت وقتی قدم به عرصه �

وقتی که آمدی به جهان عشق پا گرفت

آزادگی و عزت و غیرت بها گرفت

روزی که شمس طلعت رویت طلوع کرد

نورش تمام ارض و سما را فرا گرفت

وقتی قدم به عرصه ی گیتی گذاشتی

هستی ز یمن مقدم پاکت صفا گرفت

از برکت ولادت تو ای امیر جود

فطرس دوباره بال و پری از خدا گرفت

وقتی قرار شد که شود نام تو حسین

شهر مدینه عطر و بوی کربلا گرفت

روح الامین زدیده ی خود اشک شوق ریخت

وقتی که بوسه از لب تو مصطفی گرفت

تصویری از محبت و عشق و علاقه بود

آندم که روی دست، تو را مرتضی گرفت

وقتی که ماجرای غم و غربتت شنید

روز ولادتت دل خیر النسا گرفت

تا عرشیان به محضرت عرض ادب کنند

قنداقه ی شریف تو در عرش جا گرفت

آنروز غرق شور و شعف عالمین بود

ذکر لب ملک همه دم یا حسین بود

ای نور چشم ام ابیها خوش آمدی

ای مظهر شجاعت و تقوی خوش آمدی

ای پور هل أتی پسر کوثر نبی

یاسین و کهف و فاطر و طاها خوش آمدی

ای ترجمان واژه ی زیبای عاشقی

مجنون ز عشق تو شده لیلا خوش آمدی

گویند در ولادت تو تیر و نیزه ها

سردار سربریده ی سرها خوش آمدی

بر سر در بهشت نوشتند قدسیان

صلِّ علیکَ سید و مولا خوش آمدی

آید صدای حضرت حق از فراز عرش

کای صاحب اختیار دو دنیا خوش آمدی

ای جبرئیل خادم صحن و سرای تو

شش گوشه ی تو کعبه ی دلها خوش آمدی

امشب  که جای عمه ی سادات خالی است

گوید به جای او به تو زهرا خوش آمدی

اعجاز انبیا همه با اذن از تو بود

ای مقتدای موسی و عیسی خوش آمدی

نام تو در زمان بلا ذکر نوح شد

یوسف چو دید روی تو را قبض روح شد

ای بحر لطف و جود تو بی انتها حسین

شرمنده ی عطای تو شاه و گدا حسین

ای شاهکار خلقت و خورشید بی غروب

ای منجلی ز روی تو نور خدا حسین

آنکس که وا کند گره از کار عالمی

با یک نگاه خویش تو هستی تو یا حسین

ای در جزا و روز حساب تمام خلق

سوی تو چشم سلسله ی انبیا حسین

آنانکه در عزای تو عمری گریستند

خوانند یکصدا همه آنجا تو را حسین

آید ندا ز عرش که امروز روز توست

خواهد هر آنکه را که دلت، کن جدا حسین

امشب بیا و دست دعا را بلند کن

بهر ظهور مهدی آل عبا حسین

در سینه شوق تربت شش گوشه ام بود

کی می بری مرا تو به کرببلا حسین؟

این آرزوی هر شب و و روز غلام توست

در وقت جان سپردن و مرگم بیا حسین

ای نام اعظمت به زبانم علی الدوام

«ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکلام»

تو آمدی و دلبر اهل وفا شدی

آموزگار مکتب صبر و رضا شدی

بوسه گرفت از لب تو ختم الانبیا

دار و ندار حضرت خیر النسا شدی

کم داشت خانواده ی زهرائیان تو را

تو آمدی و خامس آل عبا شدی

پیش از زمان آمدنت هم امیر عشق

خلوت نشین مادر آئینه ها شدی

آری تو با درخشش شمس جمال خویش

خورشید روز و ماه شب تار ما شدی

هر چند در مدینه دلی خوش نداشتی

اما چه شد که راهی کرببلا شدی

ایام دلبری تو با زینبت گذشت

روزی فرا رسید که از او جدا شدی

زینب سوار محمل و یک عده بی حیا

اما تو خوب شد که روی نیزه ها شدی

آقا فدای عهد و وفایی که داشتی

تا اربعین هم نفس بچه ها شدی

بزم شراب و لعل لب و چوب خیزران

اشک سه ساله و غم یک قامتی کمان


شاعر : جواد غفاریان


تعداد بازديد : 93
جمعه 09 خرداد 1393 ساعت: 13:33
نویسنده:
نظرات(0)
پای هر روضه دلم یکسره غم میگیرد بارش ابر به چشمان ترم میگیرد دل من سخت هوایی است، میان روضه شوق پرواز به اطراف حرم میگیرد کاسه ای آب،لب خشک من

پای هر روضه دلم یکسره غم میگیرد
بارش ابر به چشمان ترم میگیرد
دل من سخت هوایی است، میان روضه
شوق پرواز به اطراف حرم میگیرد
کاسه ای آب،لب خشک من و یاد شما
لا بلای سخنم قلب قلم میگیرد
وسط جرعه دوم لبت آمد یادم
آب میخوردم و دیدم نفسم میگیرد
شرح این قصه عجیب است میان مقتل
نیزه هم با لب عطشان تو دم میگیرد
گفت راوی که پرت زیر سم اسب شکست
درد،انگار زپا تا به سرم میگیرد
ناله ات کشت مرا،نیزه به پهلوت نشست...
تیغ می بُرَّد و میسوزد و هم ...میگیرد...
چشم انداخت رقیه به نوک نیزه و گفت
گفته بودم بروی سخت دلم میگیرد
پرچم سرخ علمدار زمین خورد ولی
بعد از او زینب کبراست علم میگیرد
هر زمان یاد غریبی تو افتاد دلم
ناخود آگاه سراپای دلم میگیرد
بعد روضه به دلم زد که دعا گر بکنم...
...نوکر حضرت ارباب شوم، میگیرد

شاعر : حسین صیامی


تعداد بازديد : 143
یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت: 21:14
نویسنده:
نظرات(0)
مثنوی خدا(2) نشسته ام بنویسم غزل غزل با تو1 و باز جوشش یک شعر لَم یَزَل با تو دوباره دل شده پر خو
مثنوی خدا(2)

نشسته ام بنویسم غزل غزل با تو1

و باز جوشش یک شعر لَم یَزَل با تو

دوباره دل شده پر خون و سر شده پر درد

و دردها، همه اَحلی مِنَ العَسَل با تو

نه اینکه تو فقط امروز صاحب غزلی

که روی حاجت من بوده از ازل با تو

غزل نمی دهد این بار پاسخ دل را

و باز دل شده مجنون، و راه حل با تو

برای این دل دریا زده تو ساحل باش

بیا و مثنوی عاشقانه ی دل باش

بیا و شعر مرا باز هم معطر کن

بیا و حال ردیف مرا تو بهتر کن

تو اصلا آمده ای ناخدای دل باشی

اگر که کفر نباشد، خدای دل باشی

کنار نام تو ساحل شدند طوفانها

به شوق روی تو عاشق شدند انسانها

تو قبله ی برکاتی که موهبت داری

تو کعبه ی دل مایی که شش جهت داری

بدون نام شما، سرنوشت یعنی چه؟

بدون کرب و بلایت، بهشت یعنی چه؟

بدون ماه محرم، بهار زیبا نیست

بدون روی تو "اردی بهشت" یعنی چه؟

"غلامتان به من آموخت در میانه ی خون"2

که پیش چشم تو، زیبا و زشت یعنی چه؟

میان مثنوی و هر غزل چه حیرانم...

و راه گمشده در این هوای بارانم...3

شنیده ام من از آغاز این هیاهو را

و باز زمزمه کردم نوای یاهو را

دوباره سوز دعاهای مادرم امشب

که نذر کرده برایت دو تا النگو را4

دعای امشب من با تو مستجاب شده

و سجده ای که نشانه گرفته ابرو را

و چشم هایم از اول فقط تو را دیده

و شاهدی تو خودت این نگاه سو سو را

دلم گرفته از این بیت های تکراری

و "مثنوی خدا"5 بین هر غزل جاری

دوباره وقت اذان است، وقت دلتنگی

دوباره زمزمه هایی از این دل سنگی...

... بیا و شعر مرا باز هم هوایی کن

بیا و حال مرا باز کربلایی کن...

 

محمد جواد خراشادی زاده


تعداد بازديد : 167
دوشنبه 03 تیر 1392 ساعت: 5:41
نویسنده:
نظرات(1)
امام حسین(ع)-ولادت نور خدا در دل شب ها رسید سپیده زد، شمس دلارآ رسید خبر بده به فطرس ای جبرییل

امام حسین(ع)-ولادت

 

نور خدا در دل شب ها رسید

سپیده زد، شمس دلارآ رسید

خبر بده به فطرس ای جبرییل

دوای درد تو، مسیحا رسید

بیا خودت را برسان پیش او

بال و پرت سوخت، مداوا رسید

گدا.. گدا.. آی گدایان شهر!

رحمت واسعه به دنیا رسد

ملجاء هر شاه و گدا آمده

شاهِ شهیدِ شهدا آمده

آمده و نبی ست بالا سرش

گرفته قنداقه ی او در برش

بوسه زند گاه به دستان او

گاه به پیشانی و بر حنجرش

چه هدیه ای داده خدا بر نبی

خوشا به حال پدر و مادرش

آمده تا «حسینُ منّی» شود

تا که بخوانند چو پیغمبرش

خون خدا، جان پیمبر حسین

عشق علی، عزیز  مادر حسین

او و حسن زیور اهل بهشت

دو سیّد و سرور اهل بهشت

شد پدرش آل نبی را شجر

بار و برش گوهر اهل بهشت

سَیّدة ُالنّساء بود مادرش

مادر او مادر اهل بهشت

برادرش ساقی اولاد او

دو دست او ساغر اهل بهشت

بهشتی اند آلِ حسینِ علی

بهشت شد مالِ حسینِ علی

عرش خداوند نگهبان او

جان خداوند شده جان او

فاطمه جان بخواب چون می شود

روح امین سلسله جنبان او

گریه چو می نماید از تشنگی

ملائکه شوند گریان او

مشربه ی اوست لب مصطفا

ای به فدای لب و دندان او

نیست کسی تشنه به دور و برش

آب بود مهریه ی مادرش

شاه حسین است و ما نوکریم

ز نوکری او همه سروریم

ما همگی کبوتر بام او

پر بکشد به هر کجا، می پریم

ناز فقط مال حسین است و بس

هر چه که او ناز کند می خرییم

فضیلت گریه به او این بود

ره به دعای خواهرش می بریم

حسین ای پادشه انس و جان

نوکریت عزّت و ایمانمان

تو را اِمامُ الشُّهدا خوانده اند

چشمه ی جوشان بقا خوانده اند

"لَحمُکَ مِن لَحمِ بَشَر" بود اگر

چرا تو را خون خدا خوانده اند

نَه خامس آل عبا، بل تو را

پنج تن آل عبا خوانده اند

تو همه شان بودی و در کربلا

حیف ترا جدا جدا خوانده اند

ای تن پاره پاره هر صبح و شام

علیکَ منّی سلامٌ سلام


تعداد بازديد : 177
چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت: 19:14
نویسنده:
نظرات(0)
امام حسین(ع)-مدح و ولادت عشقی ست در میان دل ما که کیمیاست این عشق، این جنون همه ی آبروی ماست روز

امام حسین(ع)-مدح و ولادت

 

عشقی ست در میان دل ما که کیمیاست

این عشق، این جنون همه ی آبروی ماست

روزی ماست نوکری خوب خانه ای

آقای ما کریم و جوانمرد و باوفاست

ما در بهشت هم همه دنبال هیئتیم

جنت بدون روضه ی ارباب بی صفاست

سر می دهیم و منت مردم نمی کشیم

هستیم سائلان حسین تا خدا خداست

شکر خدا حسین شده زندگی ما

شکر خدا که در دل ما عشق کربلاست

جای گلایه نیست که تکفیر می شویم

«داریم با حسین حسین پیر می شویم »

من رعیت و غلام، تو سلطان کربلا

من مور ناتوان و تو سلیمان کربلا

دستی که بین عرش نوشته تو را امیر

من را نوشته است پریشان کربلا

دست مرا رها نکن و بی کسم نکن

دریاب حال زار مرا جان کربلا

موی مرا سفید نموده است حسرتِ

پابوسی تو نیمه شعبان کربلا

دارد میان قلب خدا جای دیگری

هر کس که گشته است مسلمان کربلا

شکر خدا که مثل بزرگان و عرشیان

هر ماه من شده است محرم حسین جان

وصفت به ذهن کوچک من جا نمی شود

جز تو کسی برای من آقا نمی شود

هر کس بهشت، بی تو بخواهد جهنمی ست

اصلاً بهشت بی تو که معنا نمی شود

من می خورم قسم که کسی عاشقت حسین

مثل رباب و زینب و سقا نمی شود

آن قدر این دلم به تو وابسته هست که

امروز من بدون تو فردا نمی شود

کاری به خوب یا بدی من نداشتی

آقا کریم تر ز تو پیدا نمی شود

آقا به آبروی علی اصغرت قسم

من را ببخش نوکر خوبی نبوده ام

داده همیشه لطف تو من را خجالتی

آقای کربلا چه قدر با محبتی

ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من؟!

من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی

ایل و تبار تو همه آقا و پادشاه

ایل و تبار من همه مجنون و هیئتی

شکر خدا برای گدایی خانه ات

داریم با تمام رفیقان رقابتی

ما را همه به نام شریفت شناختند

داده خدا به ما چه بهایی چه قیمتی

ما اوج عشق را درِ این خانه یافتیم

در هیئت حسین خدا را شناختیم

دنیای بی تو پر ز غم و رنج آور است

دنیای با تو مثل بهشت است محشر است

رحمت به آن که داد همین نکته یاد ما

هر کس نشد گدای تو از سگ نجس تر است

ما از همه لذایذ دنیا گذشته ایم

گریه به زیر پرچم تو چیز دیگر است

گویند نوکران و کنیزان خانه ات

عرض ادب برای تو با اشک بهتر است

یک روز می رسد که به لطف دعای تو

بانی مرگ ما تن پر زخم و بی سر است

هر شب برای حنجر تو زار می زنم

یاد بریدن سر تو زار می زنم


تعداد بازديد : 295
چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت: 19:06
نویسنده:
نظرات(2)
امشب همه عالم پر از شور حسین است چشم ملایک روشن از نور حسین است سینای دل یک شعله از طور حسین است قلب

امشب همه عالم پر از شور حسین است
چشم ملایک روشن از نور حسین است
سینای دل یک شعله از طور حسین است
قلب رسول الله مسرور حسین است
خورشید ثاراللهیان امشب درخشید
چشم همه آزادگان را نور بخشید

امشب عجب شوری دل دیوانه دارد
امشب یم رحمت به کف دردانه دارد
امشب محمد در بغل ریحانه دارد
امشب علی قرآن به روی شانه دارد
امشب ز هم وا شد گل لبخند زهرا
آمد به دنیا نازنین فرزند زهرا

این مشرق الأنوار ربُّ المشرقین است
این جان عالم این امام العالمین است
این عین حق یعنی علی را نور عین است
این شمع جمع آل پیغمبر حسین است
دیدار روی خالق سرمد مبارک
قرآن به روی سینه ی احمد مبارک

این کیست مصباح الهدی، فلک نجات است
شویندۀ لوح تمام سیئات است
این کام خشکش خضر را عین الحیات است
این هستی ما در حیات و در ممات است
دار و ندار انبیا، هست خداوند
چشم خدا، روی خدا، دست خداوند

نام حسین اول به قلب ما نوشتند
آن گه گل ما را به مهر او سرشتند
آن کس که بذر حب او در سینه کشتند
نه عاشق حور و نه دنبال بهشتند
فردای محشر چشمشان سوی حسین است
حور و قصور و خلدشان روی حسین است

ای روح پاک انبیا پروانه ی تو
قلب همه خوبان عالم خانه ی تو
کوه غم خلق جهان بر شانه ی تو
عقل و خرد دیوانه ی دیوانه ی تو
بگذار تا آشفته ی موی تو باشم
دیوانه ی زنجیری کوی تو باشم

این جرم های بی شمارم یابن زهرا
این چشم های اشک بارم یابن زهرا
بر درگهت امیدوارم یابن زهرا
تنها تویی دار وندارم یابن زهرا
من هر که هستم "میثم" کوی شمایم
آلوده ام امــا ثــناگـوی شـمایم

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 297
چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت: 19:05
نویسنده:
نظرات(0)
یار هر چه دلرباتر شد بلایش بیشتر بیگمان در میرود جانها برایش بیشتر کربلا هر لحظه و هرشب صفا دارد

یار هر چه دلرباتر شد بلایش بیشتر

بیگمان در میرود جانها برایش بیشتر

 

کربلا هر لحظه و هرشب صفا دارد ولی

کربلا با مهدی زهرا صفایش بیشتر

 

عشق احسان قدیم آن قدیم احسان به ماست

عشقبازی که  قدیمی شد وفایش بیشتر

 

او خلیل نیمه روز حج خون در کربلاست

میدهد قربانیانی در منایش بیشتر

 

 گوهر جان و وجودش صیقلی تر میشود

 هرکه ریزد اشک دیده درعزایش بیشتر

 

استجابت زیر قبه گرچه باشد بسیار

صحن عباس علی  حاجت‌روایش بیشتر

 

بلیل طبعم طربناک است از نام حسین

دل که شوریده شود شور و نوایش بیشتر

 

هر کسی گوید حسین و هر که گرید بر حسین

میکند زهرای مرضیه دعایش بیشتر

 

خون دل خوردن اگرکافی نباشد درغمش

از سر و سینه بریزم خون به پایش بیشتر

 

هر چه سنگ طعنه برمن میخورد از روزگار

می زنم برسینه ام سنگ ولایش بیشتر

 

خواجه ای دارم که دارد درد خدمتکار را

از خطایم بخشش و لطف و عطایش بیشتر

 

 هرکه گوید یاعلی و یاحسین و یا حسن

میشود زیبا و انوار خدایش بیشتر

 

( ولایت بی برائت عقیم است )

 

آن طرف اما ببین وهابی بد ذات را

هر چه میمون زشتتر باشد ادایش بیشتر

شاعر: صمد عليزاده


تعداد بازديد : 145
چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت: 19:04
نویسنده:
نظرات(0)
عشقی است در میان دل ما که کیمیاست این عشق این جنون همه ی آبروی ماست روزی ماست نوکری خوب خانه ای آ

عشقی است در میان دل ما که کیمیاست

این عشق این جنون همه ی آبروی ماست

روزی ماست نوکری خوب خانه ای

آقای ما کریم و جوانمرد و باوفاست

ما در بهشت هم همه دنبال هیئتیم

جنت بدون روضه ی ارباب بی صفاست

سر می دهیم و منت مردم نمی کشیم

هستیم سائلان حسین تا خدا خداست

شکر خدا حسین شده زندگی ما

شکر خدا که در دل ما عشق کربلاست

 

جای گلایه نیست که تکفیر می شویم

«داریم با حسین حسین پیر می شویم »

 

من رعیت و غلام تو سلطان کربلا

من مور ناتوان تو سلیمان کربلا

دستی که بین عرش نوشته تو را امیر

من را نوشته است پریشان کربلا

دست مرا رها نکن و بی کسم نکن

دریاب حال زار مرا جان کربلا

موی مرا سفید نموده است حسرت ِ

پابوسی تو نیمه شعبان کربلا

دارد میان قلب خدا جای دیگری

هر کس که گشته است مسلمان کربلا

 

شکر خدا که مثل بزرگان و عرشیان

 هر ماه من شده است محرم حسین جان

 

 

وصفت به ذهن کوچک من جا نمی شود

جز تو کسی برای من آقا نمی شود

هر کس بهشت ، بی تو بخواهد جهنمی است

اصلا بهشت بی تو که معنا نمی شود

من می خورم قسم که کسی عاشقت حسین

مثل رباب و زینب و سقا نمی شود

آن قدر این دلم به تو وابسته هست که

امروز من بدون تو فردا نمی شود

کاری به خوب یا بدی من نداشتی

آقا کریم تر ز تو پیدا نمی شود

 

آقا به آبروی علی اصغرت قسم

من را ببخش نوکر خوبی نبوده ام

 

داده همیشه لطف تو من را خجالتی

آقای کربلا چه قدر با محبتی

ماندم چرا نگاه تو افتاد سوی من ؟!

من هیچ هیچ هیچم و تو بی نهایتی

ایل و تبار تو همه  آقا و پادشاه

ایل  و تبار من همه  مجنون و هیئتی

شکر خدا برای گدایی خانه ات

داریم با تمام رفیقان رقابتی

ما را همه به نام شریفت شناختند

داده خدا به ما چه بهایی چه قیمتی

 

ما اوج عشق را درِ این خانه یافتیم

در هیئت حسین خدا را شناختیم

 

دنیای بی تو پر ز غم و رنج آور است

دنیای با تو مثل بهشت است محشر است

رحمت به آن که داد همین نکته یاد ما

هر کس نشد گدای تو از سگ نجس تر است

ما از همه لذایذ دنیا گذشته ایم

گریه به زیر پرچم تو چیز دیگر است

گویند نوکران و کنیزان خانه ات

عرض ادب برای تو با اشک بهتر است

یک روز می رسد که به لطف دعای تو

بانی مرگ ما تن پر زخم و بی سر است

 

هر شب برای حنجر تو زار می زنم

یاد بریدن سر تو زار می زنم

شاعر: محمد حسين رحيميان


تعداد بازديد : 175
چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت: 19:04
نویسنده:
نظرات(0)
ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالک

ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم

تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم

 

عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم

حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم

 

با یک اشاره اش سر و جان را فدا کنیم

شکر خدا که گرمی بازار حیدریم

 

حتّی شب ولادت اربابمان حسین

مشغول به سرودن اشعار حیدریم

 

یا مرتضی علی علی مولا علی علی

اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم

 

طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ ...

... ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم

 

فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم

در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم

 

ما جز علی به هیچ کسی دل نمی دهیم

حتّی به قدر یک نفسی دل نمی دهیم

 

ما تشنه ایم جرعه ی آبی به ما دهید

بهتر بُوَد که ظرف شرابی به ما دهید

 

چندین شب است باده ی نابی نخورده ایم

لطفی کنید و باده ی نابی به ما دهید

 

ما قصد پای بوسی تان را نموده ایم

در بین جاده ایم، رکابی به ما دهید

 

کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست

آن لحظه ای که حال خرابی به ما دهید

 

یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین»

قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید

 

جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است

باید سه وعده سور حسابی به ما دهید

 

وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید

پس واجب است تا که کتابی به ما دهید

 

پیغمبریم و خدمت ارباب می کنیم

نام تو را به صفحه ی دل قاب می کنیم

 

ارباب ما رسیده و دنیا شلوغ شد

دنیا فقط نه ... عالم بالا شلوغ شد

 

بازار نوکری من و تو گرفته است

شکر خدا دوباره سر ما شلوغ شد

 

با فوجی از فرشته، بزرگ ملائکه ...

... آمد زمین و خانه ی مولا شلوغ شد

 

در دست هر فرشته هدایای شاخصی است

اطراف گاهواره ی آقا شلوغ شد

 

از برکت رسیدن ارباب شیعه ها

حتّی کِنِشت و دِیر و کلیسا شلوغ شد

 

با کشتی نجات سریع و وسیع او

نقطه به نقطه دامن دریا شلوغ شد

 

خالی شده جهنّم و آتش فرو نشست

در عین حال، جنّت اعلی شلوغ شد

 

فرزند دومین پیمبر پسر شده

زهرا دوباره مادر و حیدر پدر شده

 

وقتی که رو به وادی میقات می کنیم

با ذکر«یا حسین» مناجات می کنیم

 

مصداق «یا مُفتّح الأبواب» نام اوست

ما با حسین، سِیر سماوات می کنیم

 

مهرش که روزی دل هر کس نمی شود

با مهر او همیشه مباهات می کنیم

 

ما که عذاب قبر نداریم با حسین

با حرز یار، دفع بلیّات می کنیم

 

این که سرشت ما همه از خاک کربلاست

با منطق فلاسفه اثبات می کنیم

 

با کربلای او چه نیازی به جنّت است

اعراض از تمامی جنّات می کنیم

 

وقتی که نام حضرت ارباب می بریم

خوشنود قلب عمّه ی سادات می کنیم

 

هر دلبری که دلبر آقا نمی شود

هر خواهری که زینب کبری نمی شود

 

شأن نزول و روح کتاب خدا حسین

والفجر و مریم و فلق و وَالضّحی حسین

 

تو آمدی و جمع شما جمع گشته است

زهرا، حسن، نبی خدا، مرتضی، حسین

 

تو آمدی و آل عبا با تو پا گرفت

بی تو چه ناقص است حدیث کسا حسین

 

روز ازل که نامه ی ما را نوشته اند

افتاده کار محشر ما با شما حسین

 

وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت

در گوش من به جای اذان گفت «یا حسین»

 

در مکتب تو غیر دو واژه نخوانده ام

در ابتدا حسین وَ در انتها حسین

 

رغبت نمی کنم که روم جای دیگری

وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین

 

ما غیر درب خانه تان در نمی زنیم

ما رو به غیر آل پیمبر نمی زنیم

 

از بس که باوقار بِوَد برگزیدنی است

ناز نگاه یوسف زهرا خریدنی است

 

نجوای هر شبانه ی قبل از ولادتش

با گریه های حضرت زهرا شنیدنی است

 

فطرس ز برکت قدمش بال و پر گرفت

این بال ها به عرش خدا هم پریدنی است

 

مهرش در آسمان نبی پر تلألؤ است

تصویر عشق او به پیمبر کشیدنی است

 

او شیر را ز دست نبی ارتزاق کرد

بس که لبن ز دست پیمبر مکیدنی است

 

اصلاً عجیب نیست که او یک پیمبر است

معراج او به دوش محمّد (ص) چه دیدنی است

 

شیرین تر از شراب عسل بوسه از گلوست

یعنی که طعم بوسه ی دلبر چشیدنی است

 

حس می کنم که زائر شش گوشه می شوم

از بس که عطر سیب حریمش وزیدنی است

 

هنگام پای بوسی اش از غم، بری شدم

پایین پا رسیدم علی اکبری شدم

شاعر: محمد فردوسي


تعداد بازديد : 171
چهارشنبه 22 خرداد 1392 ساعت: 19:03
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 10
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف