شهادت پیامبر اکرم ص - 2

شهادت پیامبر اکرم ص - 2

شهادت پیامبر اکرم ص - 2

شهادت پیامبر اکرم ص - 2

شهادت پیامبر اکرم ص - 2
شهادت پیامبر اکرم ص - 2
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم .میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم مانوس به اشک.م چه کنم دست خودم نیست آخ�

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم
.میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم
مانوس به اشک.م چه کنم دست خودم نیست
آخر من ازین دیده تر خاطره دارم
یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم
از دردسر درد کمر خاطره دارم
کابوس گرفته ز من این خواب شبم را
با آه شب و سوز سحر خاطره دارم
این پیری من زیر سر کودکی ام بود
در سن کم از غم چقدر خاطره دارم
رد میشدم از کوچه تنگ و جگرم سوخت
از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم
بیزارم ازین سرعت بسته شدن در
من با لگد و آتش در خاطره دارم


سید پوریا هاشمی

 

کانال تلگرام سایت حرم شاه :

https://telegram.me/harameshah2

 


تعداد بازديد : 195
پنجشنبه 19 آذر 1394 ساعت: 12:45
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رسول(ص)-شهادت در سوک نبی جهان پُر از ماتم شد زین داغ گران قامت هستی خم شد دیوار و در مدینه فریا

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

در سوک نبی جهان پُر از ماتم شد

زین داغ گران قامت هستی خم شد

دیوار و در مدینه فریادزنان

می گفت دل فاطمه پُر از غم شد

 

سید هاشم وفائی


تعداد بازديد : 151
سه شنبه 17 آذر 1394 ساعت: 10:08
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رسول(ص)-شهادت فتاده ناله ای دربند بندم ز هجران تو بابا دردمندم شب و روزم شده با گریه همراه دگ�

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

فتاده ناله ای دربند بندم

ز هجران تو بابا دردمندم

شب و روزم شده با گریه همراه

دگرتا آخر عمرم نخندم

***

پس از تو مانده ام با اشک دیده

ز بار هجر تو پشتم خمیده

برای تسلیت گفتن به زهرا

به جای دسته گل هیزم رسیده

***

نشسته بود تنها گریه میکرد

غریبانه خدایا گریه میکرد

کنار بستر پاک پیمبر

چه مظلومانه زهرا گریه میکرد

 

سید هاشم وفائی


تعداد بازديد : 267
سه شنبه 17 آذر 1394 ساعت: 10:06
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رسول(ص)-شهادت اسلام ، تا پیمبر اعظم رسیدن است بعد از رسول بار ولایت کشیدن است بعد از نبی ، هنو�

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

اسلام ، تا پیمبر اعظم رسیدن است

بعد از رسول بار ولایت کشیدن است

بعد از نبی ، هنوز تنش مانده بر زمین ...

نوبت به آه و نالۀ زهرا شنیدن است

بِاللَّه قسم که باورمان شد پس از نبی

لب بستن و نشستن و غربت چشیدن است

اینها کلام آخرِ آقاست با علی

تنها ره امام به خلوت خزیدن است

اهل نفاق بر حَرَمت حمله می برند

وز دربِ خانه شعله به هر سو کشیدن است

وقتی که دست قدرتِ تو بسته می شود

تکلیف فاطمه پیِ مولا دویدن است

آری سکوتِ تو __ وَ فریاد فاطمه

تنها رهِ به دادِ ولایت رسیدن است

سیلی اگر زدند به زهرا ، صبور باش

روی کبودِ او سندِ ظلم ، دیدن است

مردم دوباره جاهلیت را رقم زنند

یعنی مسیرشان ز علی دل بریدن است

حقِّ ترا سقیفه گَران ، غصب می کنند

باطل هماره در پی مَسنَد گزیدن است

شورائیان به محضِ رسیدن به قصدِ خود

انکار می کنند ،که این حق ندیدن است

اول فداییِ رهتان محسنِ شماست

رسمِ ستم ، ز شاخۀ گُل ، غنچه چیدن است

خانه نشینیِ تو ، به محرابِ خون کِشد

سهمِ حسن ز  زهرِ جفا ، سرکشیدن است

بعد از حسن ،که پاره جگر ، کشته می شود

سهمِ حسینِ من بخدا ، سر بریدن است

جز راه قتلگاه دگر راه چاره نیست

یعنی نصیب زینب من قد خمیدن است

 

محمود ژولیده


تعداد بازديد : 241
سه شنبه 17 آذر 1394 ساعت: 10:06
نویسنده:
نظرات(0)
ای شهید زهر ظلم اشقیا ای تو قبل از مرتضی بابای ما گو چه دیدی از جفای روزگار ترک زهرا کرده ای با اضطرا

ای شهید زهر ظلم اشقیا
ای تو قبل از مرتضی بابای ما

گو چه دیدی از جفای روزگار
ترک زهرا کرده ای با اضطرار

 

غصه هایت شیعه را آزرده است
در فراق تو جهان افسرده است

ای که از دشمن جفاها دیده ای
ناسزا و ناروا بشنیده ای

با زبان تلخ و با زخم زبان
حیله ها کردند بر تو روبهان

بر بدن داری جراحات زیاد
رنجهای طائفت آید به یاد

گشته ای حامی به دین با جان خود
گاه در بدر و حنین گاهی احد

خلق و خو وخلقتت خاکی نبود
دشمنان را فهم این پاکی نبود

حال با یک کوله بار رنج وغم
می شوی آسوده از ظلم وستم

خسته و رنجور ونالان می روی
از چه اینگونه شتابان می روی

می روی با کوله بار ماتمت
با مصیبتها و داغ اعظمت

می روی زهرا شود زار و حزین
بعد توگردد علی خانه نشین

بعد تو دشمن جسارت می کند
حق زهرای تو غارت می کند

با جفا و جور وکینه با کتک
گردد او محروم از حق فدک

بعد تو وای از دل تنگ علی
حلقه کم می گردد از دورِ علی

این نمک نشناسها زخمش زنند
ریسمان بر گردنش می افکنند

دست بسته سوی مسجد می برند
همسرش را بین کوچه می زنند

قنفذ از کینه مغیره از جفا
حمله ور گردند سوی مرتضی

فاطمه بهر حمایت رهسپر
بر علی می گردد او همچون سپر

عصمت الله است بین کوچه ها
از علی هرگز نمی گردد جدا

یک تنه جانباز دریای غدیر
می شود او یار مولای غدیر

یک تنه رزمنده ی رزم ولا
افتخار واعتبار مرتضی

یک تنه گردد پرستار علی
یاور و تنها علمدار علی

زنده سازد ذکر مولانا علی
یا علی و یا علی و یاعلی

حسین رضایی(حیران)


تعداد بازديد : 367
سه شنبه 17 آذر 1394 ساعت: 10:02
نویسنده:
نظرات(0)
ایمان کریمی تو رحمتی، اصلا وجودت راز باران است خورشید هم با گردش چشم تو حیران است هرم نگاهت گرم تر �

 

تو رحمتی، اصلا وجودت راز باران است
خورشید هم با گردش چشم تو حیران است
 
هرم نگاهت گرم تر از آتش زرتشت
از گرمی چشمان تو سلمان، مسلمان است
 
تو رحمةٌ لِلعالَمين هستی، نمی فهند
بی تو جهان تاریک و بی روح است، زندان است
 
اینها نمی دانند هرکس با تو در افتاد
ور خواهد افتاد عاقبت، مغضوب قرآن است
 
هر کس شود منکر تو و اولاد پاکت را
در نطفه اش شک است، پس از نسل شیطان است
 
در بیشه ی آل نبی، جای شغالان نیست
باید بفهمند این قلمرو جای شیران است
 
این بار هم خط  مقدم در دفاع از تو
قلب تمام بچه های پاک سلمان است

ایمان کریمی

 


تعداد بازديد : 297
شنبه 27 دی 1393 ساعت: 10:22
نویسنده:
نظرات(0)
فاطمه سادات مظلومی آری ستاره ایم که بی خواب می شویم شب ها بدون ماه، چه بی تاب می شویم تک مصرعیم بی ت�
آری ستاره ایم که بی خواب می شویم
شب ها بدون ماه، چه بی تاب می شویم
 
تک مصرعیم بی تو، پراکنده، بی ثمر
اینگونه با تو ما غزل ناب می شویم
 
ما را ببخش گرچه مسلمان نبوده ایم
توهین شنیده ایم و چنین آب می شویم
 
خورشید مکه ای و جهان ریزه خوار توست
بی تو پر از سیاهی مرداب می شویم
 
نبض زمین و نظم زمان، حضرت رسول
اذنی بده، ز خشم چو گرداب می شویم
 
در خود فرو بریم جهان را، بدون تو
منجی برای مسجد و محراب می شویم
 
اصلا اگر اجازه دهی ما فداییِ:
جدّ بزرگ حضرت ارباب می شویم

فاطمه سادات مظلومی

 


تعداد بازديد : 383
شنبه 27 دی 1393 ساعت: 10:21
نویسنده:
نظرات(0)
تو لیلا باش،مجنون و پریشان بودنش با من

یا رسول الله...

تو لیلا باش،مجنون و پریشان بودنش با من

تو سفره دار احسان باش،مهمان بودنش با من

تمام سختی این راه با تو،راحتی با من

مسلمان کردنم با توست،سلمان بودنش با من

 

 به دوش خود کشیدی بار اسلامی که میگفتی

هنوزم مانده ای تو ،یار اسلامی که میگفتی

 

 خودت را سیزده بار دگر تکثیر کردی تو

به پای عشق،پاهای مرا زنجیر کردی تو

برای اینکه من آدم شوم...عاشق شوم،آخر

خودت را با غم آدم شدن ها پیر کردی تو

 

 من امروز آمدم سینه سپر باشم برای تو

در این موسم کمی مرد خطر باشم برای تو

 

زبان وا کرده دشمن تا دلم را سرد گرداند

ز بد گفتن به تو،خوشحالی ام را درد گرداند

نمیداند که در طوفان مشخص میشود مردی

رسیده کفر،تا ما را قوی تر مرد گرداند

 

 ارادت های ما پیداست به پیغمبر اکرم

نماز ما سلام ماست به پیغمبر اکرم

 

 تو حقا حقی و هیچ اند در پیش تو ناحق ها

نمیفهمند «احمد» بودنت را قوم احمق ها

بساط آدمیت پهن شد با دست لطف تو

بدون عشق تو می افتد از بازار،رونق ها

 

تمام انبیا از خوبیت گفتند،قرآن هم

کسی که از تو بد میگوید آدم نیست،حیوان هم

 

تمام حرف ،بر نقاشی بی رنگ یک بوم است

«هنر» دست معاند ها بیفتد،مرغکی شوم است

تمسخر کردن «خورشید» یعنی آنکه این نقاش

تمسخر میکند خود را که از این نور محروم است

 

سخن گفتن به هجو و طعن، در حق تو بی معناست

تو بالایی و کسر شأن،در حق تو بی معناست

 

محمد کاظمی نیا


تعداد بازديد : 243
شنبه 27 دی 1393 ساعت: 10:16
نویسنده:
نظرات(0)
خداوند از اضافی گل تو ساخت انسان را و بر قلب تو نازل کرد یک شب کل قرآن را تویی اصل اصول دین و ایمان د�
خداوند از اضافی گل تو ساخت انسان را
و بر قلب تو نازل کرد یک شب کل قرآن را
 
تویی اصل اصول دین و ایمان دارم ای آقا
که معنا می کنند عشاق با مهر تو ایمان را
 
تو آن شاهی که در خیل مقرب های درگاهت
نوشتی نوح و ابراهیم و موسی و سلیمان را
 
تو آن زیبای بی همتای لبریز از نمک هستی
که مجنون میکنی وقت تجلی ماه کنعان را
 
به لطف حسن خلق ات بود و لبخند دل انگیزت
که صید دام خود کردی ابوذر را و سلمان را
 
هزار و چارصدسال است می گویی به هر منبر
برای ما فضیلت های حیدر شاه مردان را
 
اگر چه در حجاز؛ اسلام آوردی ولی آخر
گرفت آوازه ی نام بلندت کل دوران را
 
من از "سلمان مناّ "گفتن تو دستگیرم شد
که جور دیگری می خواهی آقا، اهل ایران را
 
همیشه آخر ماه صفر از گریه سرشارم
بگو آخر چگونه میتوان این درد هجران را
 
تحمل کرد، تنها راه حل مشکلم این است
ببوسم خاک درگاه شهنشاه خراسان را

محمد قاسمی


تعداد بازديد : 241
یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 9:27
نویسنده:
نظرات(0)
حرف از وصیت های آخر میزنی بابا از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار ح�

حرف از وصیت های آخر میزنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا

این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار
حرف از وصیت های مادر میزنی بابا

دل شوره داری، از نگاهت خوب می فهمم
داری گریزی به غمِ در میزنی بابا

زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
هر چند حرف از زخم بستر میزنی بابا

یک روز می بینی مرا بین در و دیوار
یک روز می آیی به من سر میزنی بابا

گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو
پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو

 

محمد بختیاری


تعداد بازديد : 269
یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 9:26
نویسنده:
نظرات(0)
شکرخدا که بر دل من کارگر شدی مرهم شدی شراره شدی شعله ورشدی سوختی شبیه این جگر پاره پاره ام تا که زغ�

شکرخدا که بر دل من کارگر شدی

مرهم شدی شراره شدی شعله ورشدی

سوختی شبیه این جگر پاره پاره ام

تا که زغصه ها دلم باخبر شدی

دیگر زمان لحظه شماری به سر رسید

درشام بی کسی وغریبی سحر شدی

دیدی نمانده تاب وتوان پریدنم

ای زهر امدی ومرا بال وپر شدی 

گفتم رها ز خاطره ها می شوم ولی

در ذهن من تداعی دیوار ودرشدی

شاعر:محمد حسن بیاتلو


تعداد بازديد : 187
یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 9:22
نویسنده:
نظرات(0)
بانام تو صد گره ز انسان واشد ابلیس ز حیله های خود رسوا شد بایاد تو ای زمزمه ی هستی ما ارام زطوفان بلا

بانام تو صد گره ز انسان واشد
ابلیس ز حیله های خود رسوا شد
بایاد تو ای زمزمه ی هستی ما
آرام زطوفان بلا دریا شد

 

حمید کریمی


تعداد بازديد : 211
شنبه 29 آذر 1393 ساعت: 14:20
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رسول(ص)امام حسن(ع)-شهادت ما چشم به احسان کریمان داریم شوق نمک خوان کریمان داریم در سفره ی خود �

حضرت رسول(ص)امام حسن(ع)-شهادت

 

ما چشم به احسان کریمان داریم

شوق نمک خوان کریمان داریم

در سفره ی خود نان کریمان داریم

با رزق کریمان چو بسازیم همه

از خلق همیشه بی نیازیم همه

امشب که گداییم، گدای دو کریم

سرگرم عزاییم، عزای دو کریم

در خیمه ی حزن بچه های دو کریم

با فاطمه یا محمدا می گوییم

با زینبشان یا حسنا می گوییم

با سینه ی این دو جهل امت بد کرد

نیرنگ صحابه و خیانت بد کرد

دنیا طلبی، بغض و عداوت بدکرد

با اینکه عزیزان خدایند این دو

افسوس که مسموم جفایند این دو

کشته است زنی یهودیه خاتم را

انداخته بر دل همه ماتم را

صدیقه تحمل نکند این غم را

آوار فراق بر جگر سنگین است

دل کندن دختر از پدر سنگین است

افسرده شدیم پشت دیوار بقیع

پژمرده شدیم پشت دیوار بقیع

سرخورده شدیم پشت دیوار بقیع

دیدیم همان شاه که صاحب کرم است

برعکس امامزاده ها بی حرم است

ای حضرت مجتبی فدای غم تو

ماییم طرفدار تو و پرچم تو

هرچند جفا کرد به تو مَحرَم تو

ما محرم روضه های جانسوز تواییم

در ماتم روضه های جانسوز تواییم

ای آه شرربار دلت قاتل ما

آتش بزن امشبی همه حاصل ما

با روضه ی کوچه ها بسوزان دل ما

آن کوچه که از حرف دلت شد حاکی

آنجا که حجاب مادرت شد خاکی

ناموس خدا بود و سرش پایین بود

کوهی ز حیا بود و سرش پایین بود

در ذکر و دعا بود و سرش پایین بود

دو از نظر شیر خدا زد سیلی

دشمن به رخش چه بی هوا زد سیلی

آن ها که حبیبه ی خدا را زده اند

با ضرب لگد مادر ما را زده اند

زهرا، نه، امام مجتبی را زده اند

آن روز درون کوچه پژمرد حسن

مادر که زمین خورد دگر مرد حسن

ارباب، که بسیار خیانت دیده

از کوچه و مسمار خیانت دیده

از یار و از اغیار خیانت دیده

آخر چه چشیده به خودش می پیچد

چون مارگزیده به خودش می پیچد

مسموم شد و زهر بهجانش افتاد

افسوس توانِ زانوانش افتاد

پاره جگر از لای دهانش افتاد

ای وای که روحش زبدن رفتنی است

تشتی برسانید، حسن رفتنی است

بالای سرش برادرش چون آمد

با پای برهنه خواهرش چون آمد

شد تشنه و قاسم پسرش چون امد

رو کرد به شاه کربلا، گفت که آه

لا یَوم، کَیَومَکَ أباعَبدالله

انگار حسینم، جگرم می سوزد

دنیا بخدا در نظرم می سوزد

من می روم، اما پسرم می سوزد

تو بعد حسن، هم پدر قاسم باش

هم سایه ی بالای سر قاسم باش

فرمود: حسین! ای همه ی هست حسن

فردا ز پی جنازه ام گر آن زن

دستور دهد تیر ببارند به من

شمشیر خودت را تو نیاور بالا

در گوش اباالفضل بگو ای سقّا!

گفته است حسن قرار ما روز دهم

شمشیر نزن، قرار ما روز دهم

با قاسم من، قرار ما روز دهم

آن روز اباالفضل بیا کاری کن

جای حسنت، حسین را یاری کن

 

امیر عظیمی

 


تعداد بازديد : 291
شنبه 29 آذر 1393 ساعت: 14:18
نویسنده:
نظرات(0)
یا حبیب الله... کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کا�

یا حبیب الله...

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد

چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد

 

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام

رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

 

عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت

حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد

 

بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد

پای اولاد حرامی به حریمت وا شد

 

دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...

خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد

 

خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت

چند باری به زمین خورد علی تا پا شد

 

روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا

تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد

 

از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید

صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد

 

زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا

منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد

 

خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید

بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد

 

کاش انگشتری اش تنگ نبود... اما بود...

عاقبت نیمه ی سبابه ی او پیدا شد؟!

 

داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...

گوش نحسش نشینید و قد مادر تا شد

 

سر او تا که جدا شد زره اش را بردند

زرهش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد

 

اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند

ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد

 

محمد جواد شیرازی


تعداد بازديد : 259
شنبه 29 آذر 1393 ساعت: 13:57
نویسنده:
نظرات(0)
یلدا نداریم... شادی که در عزای تو معنا نمی شود شام وفات تو، شب یلدا نمی شود آقا تمام مردم ایران مودب

یلدا نداریم...

شادی که در عزای تو معنا  نمی شود

شام وفات تو، شب یلدا نمی شود

آقا تمام مردم ایران مودبند

جشنی به احترام تو بر پا نمی شود


تعداد بازديد : 215
شنبه 29 آذر 1393 ساعت: 13:02
نویسنده:
نظرات(0)
حضرت رسول(ص)-شهادت ای ملائک سوی یثرب پرواز کنید شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید همه با هم به سما دس

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

ای ملائک سوی یثرب پرواز کنید

شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید

همه با هم به سما دست دعا باز کنید

خون فشانید ز چشم و به خدا راز کنید

مهر غم نقش به بال و پرتان میگردد

مرگ دور سر پیغمبرتان میگردد

پیک غم از حرم خواجه اسری آید

خبر از فاجعه محشر کبری آید

کاروان اجل از جانب صحرا آید

نگذارید در خانه زهرا آید

قاصد مرگ کجا کعبه مقصود کجا

ملک الموت کجا خانه معبود کجا

اجل استاده هراسان بدر بیت رسول

پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول

لرزد از زمزمه او دل زهرای بتول

فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول

کی پدر پیک غریبی است تو را میخواند؟

کیست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند

گفت در پاسخ زهرا  پدر ای پاک سرشت

دست تقدیر برای تو غم تازه نوشت

پدرت میرود امروز به گلزار بهشت

آسمان کوه بلا را به سر دوش تو هشت

فلک امروز پر از ناله جبرائیل است

این غریبی بود پشت در عزرائیل است

این نه آن است که از کس بطلبد اذن دخول

این اجل باشد و بر بردن جانهاست عجول

اذن ناکرده طلب جز بدر بیت رسول

پاسداری کند از حرمت زهرای بتول

ای فدای تو و خون دل و اشک بصیرت

باز کن در که شود خاک یتیمی به سرت

فاطمه  برد به بابا سرتسلیم فرود

در کاشانه به سوی ملک الموت گشود

چون به دارالشرف وحی ، اجل یافت ورود

به ادب روی به پیغمبر اسلام نمود

کی تنت جان جهان گر دهی اذنم زکرم

آمدم روح تو در جنت اعلا ببرم

گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید

که مرا پیک خدا حضرت جبریل آید

رنگ اندوه ز آیینه دل بزداید

عقده از سینه پر غصه من بگشاید

جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم

باغ جنت را از بهر تو زینت کردم

گفت ای پیک خدا حامل فیض و رحمت    

سخنی گو که ز قلبم بربائی محنت

غم من نیست غم حور و قصور و جنت

چه کند روز جزا خالق من با امت

گفت جبریل که فرموده چنین معبودت

آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت

ای بدوشت غم امت همه دم در همه حال

برده بر شانه خود کوه غم و درد و ملال

امت اجر تو عطا کرد به قرآن و به آل

حرمت هر دو کنار حرمت شد پامال

کرده غصب فدک و حق علی را بردند

پهلوی فاطمه ات را ز لگد آزردند

بر لب خلق هنوز از غم تو زمزمه بود

شعله ها در جگر و اشک به چشم همه بود

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه  بود

گشت از حق کشی است بیداد گرت

کشتن محسن مظلوم تو  اجرد گرت

با سر انگشت خزان سخت ورق برگردید

غنچه و لاله خونین تو پرپر گردید

سومین اجر تو زخم سرحیدر گردید

به حسن از همه کس ظلم فزون تر گردید

بعد از آن زهر که بر نود دو عینت دادند

اجرها بود که امت به حسینت دادند

گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند

بر رخ چرخ ز خون دل او رنگ زدند

دست بگشود به پیشانی او سنگ زدند

تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند

زین مصیبت همه دم سینه میثم سوزد

بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوزد

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 285
جمعه 28 آذر 1393 ساعت: 12:36
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت رسول(ص)-شهادت ای مدینه آفتاب حسن سرمد را چه کردی؟ آن خدایی عبد آن عبد مؤیّد را چه کردی؟ جان جا�

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

ای مدینه آفتاب حسن سرمد را چه کردی؟

آن خدایی عبد آن عبد مؤیّد را چه کردی؟

جان جان عالم ایجاد احمد را چه کردی؟

از چه خاموشی بگو آخر محمّد را چه کردی؟

جا به زیر خاک دادی روح روح انبیا را

آنکه بار خلق را بر دوش خود می برد چون شد؟

آنکه بهر عزّت ما خون دل می خورد چون شد؟

آنکه خندید و لبش از سنگ کین آزرد چون شد؟

آنکه گُل گفت و گُل رویش ز غم پژمرد چون شد

در کجا کردی تو پنهان آفتاب جان ما را

قلب آدم در غم پیغمبر خاتم گرفته

بغض مانده در گلوی عترت و عالم گرفته

منبر و محراب و مسجد را غبار غم گرفته

حضرت زهرا سیه پوشیده و ماتم گرفته

اشگ غربت کرده پر، چشم علیّ مرتضی را

ای مدینه ای مدینه جامۀ نیلی به تن کن

یا امیرالمؤمنین جان دو عالم را کفن کن

گوهر اشک از دو چشم خود نثار آن بدن کن

پاک با دست محبّت اشگ از چشم حسن کن

کن نوازش از ره رأفت شهید کربلا را

زینب و کلثوم با مادر عزا دارند هر دو

با علی در گریه و اندوه و غم یارند هر دو

در کنار فاطمه با چشم خونبارند هر دو

دیده گریان، دست بر دل، سر به دیوارند هر دو

هر دو می بینند اشک غربت شیر خدا را

فاطمه یکدم نیفتد نام بابا از زبانش

جان رسیده بر لب و از دست رفته جان جانش

تیره تر از گوشۀ بیت الحزن شد آشیانش

هیزم آوردند جای دسته گل در آستانش

سوختند از شعلۀ آتش در بیت الولا را

باغبانا بعد عمری خون دل حقّت ادا شد

غنچه از گُل، گُل ز بلبل، بلبل از گلشن جدا شد

با تن تنها اسیر روبهان شیر خدا شد

فاطمه از پا فتاد و طفل معصومش فدا شد

تسلیت دادند با ضرب لگد خیرالنّسا را

اوّلین تیغی که دشمن بعد پیغمبر کشیده

پیش چشم فاطمه بر کشتن حیدر کشیده

ناله آنجا از جگر صدّیقۀ اطهر کشیده

زین جنایت ناله هم محراب و هم منبر کشیده

در غم حیدر کشیده نالۀ واغربتا را

یا محمّد بعد تو شیر خدا خانه نشین شد

چون کتاب آسمانی دخترت نقش زمین شد

لاله باران پیکر پاک حسن از تیر کین شد

کشته فرزندت حسین از خنجر شمر لعین شد

شرح، «میثم» می دهد بر امّتت این غصّه ها را

 

 

غلامرضا سازگار

 


تعداد بازديد : 437
جمعه 28 آذر 1393 ساعت: 12:33
نویسنده:
نظرات(4)
مادر... دلی ندیده به خود دلبری که ما دیدیم ندیده ست کسی ساغری که ما دیدیم رها کنند اگر روز حشر دست مرا رها نمی کند این مادری که ما دیدیم

یا اهل بیت النبوه...

 

هنوز پرده نيانداختيم امير شديم

هنوز جلوه نکرديم بى نظير شديم

 

فقير خانه مايند بندگان خدا

براى آنکه خداوند را فقير شديم

 

غذاى سفره ما از تجليات خداست

شبانه روز ازين سفره بود سير شديم

 

بلند شانه ما را بلا شکسته نکرد

از اشتياق خدا بود زود پير شديم

 

همين که ريخته شد خون ما به جوش آمد

پس از شهيد شدن چند تا غدير شديم

 

به جان خويش خريديم درد را اما

براى دوستمان جوشن کبير شديم

 

اگرچه بسته شود دست ما ولى باز است

به دست بسته مان باز دستگير شديم

 

قرار بود اگر حرف بد به ما بزنند

چرا شهيد شديم و چرا اسير شديم؟!!!

 

درست وقت زمانش به آسمان رفتيم

نه زود آمده بوديم ما نه دير شديم

 

حاج اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 351
چهارشنبه 26 شهریور 1393 ساعت: 12:41
نویسنده:
نظرات(0)
اهل بیت(ع)-مناجات ما گدایانیم در عالم گدای اهل بیت ریزه خوارانیم بر خوان عطای اهل بیت همّت هرکس به قدر سعی و کوششهای اوست عمرِ ما الحمد شد ص�

اهل بیت(ع)-مناجات

 

ما گدایانیم در عالم گدای اهل بیت

ریزه خوارانیم بر خوان عطای اهل بیت

همّت هرکس به قدر سعی و کوششهای اوست

عمرِ ما الحمد شد صرف لقای اهل بیت

هیچکس را با حقارت کس نباید بنگرد

کس نداند کیست جزو اولیای اهل بیت

هرکه اشک روضه دارد احترامش واجب است

چه رسد بر کشتۀ درد و بلای اهل بیت

کینه ها در سینه ها تنها ز بغض دشمنان

دوستی با دوستان تنها برای اهل بیت

عاشقانه می توان مثل شهیدان نذر کرد

تا شود این جان ناقابل فدای اهل بیت

می توان با زندگی همراه شد امّا به شرط

شرط همراهی فقط با کربلای اهل بیت

باید از اطراف خود شِکلی بنا کرد از حرم

تا همیشه دیده بیند ماجرای اهل بیت

چیست نعمتهای دنیا از بزرگ و کوچکش

نیست جز در راستای اعتلای اهل بیت

روز و شب باید مهیای سفر بود ای دریغ

از جدایی های دلها از خدای اهل بیت

یوسف زهرا دمادم انتظار ما کشد

ما کجا و انتظار با صفای اهل بیت

کربلا در خون خود غلتید با خون خدا

تا دل ما جاودان ماند بپای اهل بیت

دست و پا می زد حسین فاطمه در خاک و خون

می رسید از خیمه گاه اما صدای اهل بیت

دور از چشم علمدار حرم حرمت شکست

پای دشمن باز شد بر خیمه های اهل بیت

رأسها بر نیزه ، پیکرها به خاک قتلگاه

می رسد آخر طبیب دل دوای اهل بیت

***

 محمود ژولیده


تعداد بازديد : 371
یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت: 10:11
نویسنده:
نظرات(1)
حضرت رسول(ص(-مناجات آخر صفر یا محمّد من به درگاهت پناه آورده ام چلچراغ اشک در این بارگاه آورده ام دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک خون د

حضرت رسول(ص(-مناجات آخر صفر

 

یا محمّد من به درگاهت پناه آورده ام

چلچراغ اشک در این بارگاه آورده ام

دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک

خون دل، داغ جگر با سوز و آه آورده ام

من همه بارِ گنه، تو رحمةٌ للعالمین

رحمةٌ للعالمین، بار گناه آورده ام

اشگ خجلت، دامن آلوده، بار معصیت

جسم خسته، بارِ سنگین، رنج راه آورده ام

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی

رو به این در، هوای یک نگاه آورده ام

روسیاهم، معصیت کارم، بدم، آلوده ام

هر که هستم بر در رحمت پناه آورده ام

یا محمّد شستشویم ده به آب رحمتت

نامه ای چون رویم از عصیان سیاه آورده ام

چشم گریان من و گم گشته قبر فاطمه

یک فلک سیّاره در اطراف ماه آورده ام

یا محمّد بر تو و بر دخترت زهرا سلام

از خراسان رضا روحی فداه آورده ام

با همه آلودگی محصول من مهر شماست

میوه های نخل «میثم» را گواه آورده ام

 


تعداد بازديد : 277
دوشنبه 09 دی 1392 ساعت: 6:39
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 7
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف