حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah

حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه - مطالب ارسال شده توسط harame-shah
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ای کرم، خاک قدم های گدای در تو

ای کرم، خاک قدم های گدای در تو
ای فدای نظر حسن خدامنظر تو

چشم ارباب کرم مانده به دست کرمت
آبرو یافته خورشید ز گرد حرمت

عرش، خشتی ست ز ایوان رفیع تو حسن!
وسعت ملک الهی ست بقیع تو حسن!

مهر تو شیره ی جان، میوه ی باغ دل ماست
قبر بی شمع و چراغ تو چراغ دل ماست

پسر اول زهرا و امام دوم
چارمین فرد ز پنجی و فروغ سوم

بوسه های نبوی بر دهنت گل کرده
آیت وحی خدا از سخنت گل کرده

بوسه برداشته پیوسته دعا از لب تو
شانه ی عرش، نشانِ نبوی مرکب تو

حسنی؛ حسن خدای احد ذوالمننی
در کمال و ادب و حسن و ملاحت حسنی

تو کریمی تو زعیمی تو امامی تو ولی
کرده ده سال امامت به حسین بن علی

سینه و شانه و آغوش محمّد جایت
گل لبخند خدا ریخته بر سیمایت

وسعت ملک خدا سفره ی مهمانی توست
خوش ترین ذکر خداوند، ثناخوانی توست

تو ز طفلی غم ایام، مکرر دیدی
سوختی، آب شدی، داغ پیمبر دیدی

شاهد غربت و تنهایی حیدر بودی
تا اُحد گریه کنان همره مادر بودی

تو درِ خانه ی آتش زده را می دیدی
مادرت نقش زمین می شد و می لرزیدی


قاتلت اوست که در پیش دو چشمان ترت
تازیانه زده بر مادر نیکوسیرت

قاتلت اوست که با خشم، لگد بر در زد
مادرت ناله کشید از جگر و پرپر زد

دوست هم طعنه زد و قلب تو آزرد به قهر
آخرین قاتل تو زخم زبان بود نه زهر

زندگانیت همه خون جگر خوردن بود
کوه اندوه، سرشانه خود بردن بود

خورد شمشیر ستم تا که به فرق پدرت
زخم آن تیغ شد و رفت فرو در جگرت

گشت هر روز جسارت به تو از اعدایت
بلکه سجاده کشیدند ز زیر پایت

نه فقط در غم تو حیدر و زهرا گرید
بهر تو مرغ هوا، ماهی دریا گرید

گرچه در زندگی ات ظلم فراوان کردند
در عوض موقع تشییع تو جبران کردند!


عوض گل که گذارند به آیات تنت
لاله ها تیر شد و رفت فرو در بدنت

چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد
چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد

تیرهایی که بر آن نخل گل یاس زدند
همه را بر جگر حضرت عباس زدند

داغ ها بر جگر آل علی بنهادند
خوب بر ختم رسل اجر رسالت دادند!

زخم ها گشت نمایان ز حجاب کفنت
تا حسین بن علی تیر کشید از بدنت

سوزها را به درون جگر خود پوشید
تا که تیر از گلوی کودک شش ماهه کشید

تیر خصم از تن و تابوت گذشت و ناگاه
رفت در دیده ی عباس و دل ثارالله


شد یکی از شرر زهر و ز تیر دشمن
تن صدچاک حسین و جگر پاک حسن

دل هر سوخته دل گشت دیار غم شان
اشک «میثم» همه جا باد نثار غم شان


غلام رضا سازگار


تعداد بازديد : 27
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:25
نویسنده:
نظرات(0)
فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید

فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید
فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید

از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود
که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید

غریب بود، اگرچه گدا فراوان داشت
کریم بود، بدون سر و صدا بخشید

کریم کار ندارد به اسم و رسم کسی
غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخشید

ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت
مدینه زائر خود را به کربلا بخشید

دو ماه گریه برای حسین باعث شد
که رزق اشک حسن را خدا به مابخشید

گمان کنم که دگر مادری زمین نَخورَد
خدا فقط به حسن اینچنین بلا بخشید


گمان دیگرم این است که دم آخر
به غیر قاتل مادر بقیه را بخشید

علی ذوالقدر


تعداد بازديد : 39
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:24
نویسنده:
نظرات(0)
بیا خواهر که از کارم گره دست اجل وا کرد

بیا خواهر که از کارم گره دست اجل وا کرد
برادر عَزم دیدار بهشت روی زهرا کرد

سراپا درد بودم، کس به درمانم نمی کوشید
ز رَه مرگ آمد و دردم طبیب آسا مداوا کرد

فضای دل ز درد و غصه و زخم زبان پُر بود
در این خانه چگونه زَهر جای خویش پیدا کرد

نگویم طشت، دشتی بود و پُر از لاله کاری شد
تماشا داشت دشت لاله و، زینب تماشا کرد


برادر ازدهان و خواهر از هر چشم خون می ریخت
حسین، از دیدن یک کوزه چشم خویش دریا کرد

نظر، گه بر حُسین و گه به زینب، گاه بر قاسم
نگاهش؛ رازِ روزِ عشق و عاشورایی افشا کرد

تن فرزند زهرا چون سیادت سبز شد از زهر
ولیکن تیر در تابوت، گلگونش سراپا کرد

نمی گویم که جسمِ جان زهرا تیر باران شد
که بهر غُربتش تابوت چشمی خونفشان وا کرد


علی انسانی


تعداد بازديد : 27
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:23
نویسنده:
نظرات(0)
ای کاینات سفره ی عام تو یا حسن

ای کاینات سفره ی عام تو یا حسن
ای فوق وهم، علم و مقام تو یا حسن

روح مسیح، طوطی گلزار معرفت
جانِ کلیم مست کلام تو یا حسن

صدق و صفا دو شیفته ی خلق و خوی تو
صبر و رضا دو طایر رام تو یا حسن

قرآنِ روی سینه ی زهرا و حیدری
آیینه ی تمام نمای پیمبری
--
حسن ازل که غیب بود مظهرش تویی
روی خدا چو جلوه کند منظرش تویی

قرآن کتاب نور و تو آیات نور آن
احمد (ص)، یم کرامت کل، گوهرش تویی

شیر خداست جان محمّد (ص) تو جان او
زهراست کوثر علی و کوثرش تویی

بر حضرتت ز هر نبی و هر ولی سلام
فرزند فاطمه حسن ابن علی، سلام
--
تو کیستی ولیّ خداوند اکبری
در عِلم و حلم و قدر و جلالت پیمبری

در صبر و استقامت و ایثار، مرتضی
در عصمت و فضیلت، زهرای اطهری

مشعل فروز مکتب قرآن و اهل بیت
بنیان گذار نهضت سرخ برادری

صلح و قیام و صبر و سکوت تو گر نبود
از نهضت حسین و قیامش خبر نبود
--
باشد قیام و صلح تو حکم خدای تو
حکم خداست مصلحت و اقتضای تو

جنگ از تو بود و صلح از آنِ حسین بود
بودی اگر تو جای وی و او به جای تو

صلح تو از تحمّل شمشیر سخت تر
صبر تو بود خونِ دل سال های تو

این صبر بود کوزه ی زهر هلاهلت
هر روز شعله می شد و سر می زد از دلت
--
یار دورو و دشمن خون خوار، غربت است
در بین خانه دشمنی یار، غربت است

دشنام یار و خنده ی اغیار و طعنِ خصم
تنها شدن به صحنه ی پیکار غربت است

در شهر خویشتن زغریبان غریب تر
با کوه غم شماتت انصار، غربت است

خصم تو را دل از جگر سنگ سخت تر
صلح تو با معاویه از جنگ سخت تر
--
بعد از وفاتِ ختم رسل جدّ اطهرت
از بامِ فتنه سنگ بلا ریخت بر سرت

ضرب لگد، شراره ی آتش، غلاف تیغ
اجر رسالت نبوی شد به مادرت

شمشیر قاتل از پس یک عمر غصّه شد
اجر امامت پدر دادگسترت

اجر امامت تو عجب دل پذیر بود
دشنام و زهر قاتل و بارانِ تیر بود
--
دردا که زخم های دلت بی شماره شد
چشمانت آسمان و سرشکت ستاره شد

روزی که بین کوچه زمین خورد مادرت
چون کاغذ فدک جگرت پاره پاره شد

روزی میان کوچه وجودت زهم گسیخت
روزی به زهر جعده دلت پر شراره شد

یک روز کُشت دشمن و یک روز یار کُشت
یک بار نه دوبار تو را روزگار کشت
--
بر غربت تو ماهی دریا گریسته
چشم رسول و حیدر و زهرا گریسته

آن کوزه ای که زهر در آن ریخت قاتلت
پیوسته بر تو رهبر تنها گریسته

تیری که پیکر تو به تابوت دوخته
از بهر زخم های تو مولا گریسته

خون دلت زسوده ی الماس ریخته
اشک حسین و زینب و عباس ریخته
--
غم شعله شد به جان و تنت ریخت یا حسن
فریاد، خون شد از دهنت ریخت یا حسن

شد پاسخ تو سنگ ملامت ز دوستان
هر جا که گوهر سخنت ریخت یا حسن

قلبت چو باغ لاله شد از زهرو جای گل
باران تیر بر بدنت ریخت یا حسن

با آنکه تیرها به غریبیت سوختند
جسم تو را به تخته ی تابوت دوختند
--
یک عمر غصّه در دل غم پرور تو بود
سوزم از اینکه قاتل تو همسر تو بود

نگذاشتند دفن شود جسم اطهرت
در خانه ای که مِلک تو و مادر تو بود

در بیت تو دو قاتل زهرا شدند دفن
اینجا نه جای خصم ستم گستر تو بود

این غم کجا برم جگرم می شود کباب
دشمن به بیت تو، تو مزارت در آفتاب
--
مولا علی که درد و غم بی حساب داشت
یاری چو دخت احمد ختمی مآب داشت

با یک جهان مصائب و رنج و بلا حسین
خوشنود بود از این که زنی چون رباب داشت

باید گریست بر تو که در خانه همسرت
بر قتلت ای غریب مدینه شتاب داشت

تا بر تو آب داد وجود تو آب شد
هم قلب آب، هم دل «میثم» کباب شد


غلام رضا سازگار


تعداد بازديد : 17
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:23
نویسنده:
نظرات(0)
به دل شعله ورم سایه ی دریا افتاد

به دل شعله ورم سایه ی دریا افتاد
عاقبت قرعه به نام من تنها افتاد

زهر هم سوخت به حال جگر سوخته ام
شعله شد آب شد و خون شد و از پا افتاد

باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند
راه من باز بر آن کوچه ی غم ها افتاد

یادآن کوچه ی باریک همان کوچه ی تنگ
کوچه ای که گذر سنگدل آن جا افتاد

شور می زد دلم و در دل آن وانفسا
چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد

آن چنان زد که ره خانه ی خود گم کردیم
آنچنان که به رخ برگ گلی جا افتاد

مادرم روی زمین بود و پی ام می گردید
من نفس می زدم او از نفس اما افتاد

پاره های جگرم می چکد از کنج لبم
باز در خانه ی من روضه ی زهرا افتاد

یاد آن کوچه که با مادر خود می رفتم
دیدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد

دست بر شانه ی من دست دگر بر دیوار
مادرم خواست بخیزد ولی از پا افتاد


حسن لطفی


تعداد بازديد : 17
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:22
نویسنده:
نظرات(0)
یافتم در گذر راهبری

یافتم در گذر راهبری
از شه تشنه تو مظلوم تری

همسری داشت حسین همچو رباب
بود عمری ز غمش در تی و تاب

لیک دلها همه غم پرور تو
که بود قاتل تو همسر تو


تعداد بازديد : 27
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:22
نویسنده:
نظرات(0)
ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین

ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین
علت لطف خدا، یا حسن و یا حسین

تا که خدایی شوم، کرب و بلایی شوم
می زنم از دل صدا، یا حسن و یا حسین

بانی اشک دو چشم، رحمت جاری حق
آبروی چشم ها، یا حسن و یا حسین

قبله ی حاجات ما، اوج عبادات ما
روح مناجات ما، یا حسن و یا حسین

یکی بدون حرم، یکی بدون کفن
سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین

هر دو شهید مادر، هر دو غریب مادر
کشته ی یک ماجرا، یا حسن و یا حسین

حسن امام حسین، حسین اسیر حسن
هردو به هم مبتلا، یا حسن و یا حسین

تاب و قرار زینب، ذکر فرار زینب
در وسط شعله ها، یا حسن و یا حسین


علی اکبر لطیفیان


تعداد بازديد : 15
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:21
نویسنده:
نظرات(0)
هر قدر که می خواست گدا، شاه کرم داشت

هر قدر که می خواست گدا، شاه کرم داشت
آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت

در خانه ی او بود که در اوج غریبی
دل های غریبان جهان، راه به هم داشت

دلخوش به نفس های مسیحایی او بود
شب های مدینه که فقط غربت و دم داشت

داغی شده بر سینه ی غم های وسیع ش
یک کوچه ی باریک که بیش از همه غم داشت

راحت شد از اندوه جفاکاری یاران
ای کاش که یاری به وفاداری سم داشت

ای آینه ها آینه ها! ذکر بگویید
ای کاش حرم داشت حرم داشت حرم داشت

زهرا بشری موحد


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:20
نویسنده:
نظرات(0)
صفر تمام شد و طی نشد عزای حسن

صفر تمام شد و طی نشد عزای حسن
هزار حیف که شد زهر کین جزای حسن

به غربتش چه بگویم، رسول اکرم گفت
که ماهیان همه گریند از برای حسن

اگرچه آب شد و سوخت بی صدا چون شمع
محیط، پر شده از اشک بی صدای حسن

به حشر با گل لبخند می شود محشور
خوشا کسی که کند گریه در عزای حسن

گمان نبود نمک ناشناس ها به ستم
کنند خنجر خود را فرو به پای حسن

هنوز بر بدنش زخم تیرها پیداست
هنوز شهر مدینه است کربلای حسن

کسی که فاطمه را کشت قاتل حسن است
به روز حشر شهادت دهد خدای حسن

ز بس به پیکر پاکش نشست تیر ستم
به روی شانه بدن گشت نی نوای حسن

غریبِ شهر مدینه، غریب رفت به خاک
غریب تر حرم و صحن با صفای حسن

از آن زمان که خدا خلق کرد «میثم» را
دل شکسته ی او بود آشنای حسن

غلامرضا سازگار


تعداد بازديد : 11
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:19
نویسنده:
نظرات(0)
مرغ شب میرود و انجمن آماده کنید

مرغ شب میرود و انجمن آماده کنید
خانه را بَهرِ عزای حسن آماده کنید

بر نیاید دگر از دست طبیبان کاری
کارم از کار گذشته کفن آماده کنید

مخفی از زینب و طفلان حرم تابوتی
بهر تشییع غریب وطن آماده کنید

تا تنم جای بگیرد به جوار زهرا
بروید و به بقیع قبر من آماده است

چشم پوشید ز من مادر من منتظر است
تیرباران شدن این بدن آماده کنید


حاج حیدر توکل


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:18
نویسنده:
نظرات(0)
مهرت به کائنات برابر نمی شود

مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی زماتم تو فزونتر نمی شود

از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود

ظلمی که بر تو رفت زبیداد اهل ظلم
بر صفحه خیال مصور نمی شود

تنها جنازه تو شد آماج تیر کین
یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود

بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود

فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود

دارم امید بوسه قبر تو در بقیع
اما چه می توان که میسر نمی شود

با این ستم که بر تو بر مدفنت رسید
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود

آن را چه دوستی است مؤید که دیده اش
از خون دل زداغ حسن تر نمی شود


سید رضا مؤید


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:17
نویسنده:
نظرات(0)
دگر راحت شدم از کوچه هایت ای مدینه

دگر راحت شدم از کوچه هایت ای مدینه
سحر پر می کشم از این سرایت ای مدینه

ز تو ای شهر غربت بهترین توشه برایم
بود این جرعه ی زهر جفایت ای مدینه

ببین این طشت پر خون را بگو با من چه کردی
از آن زخم زبان ناروایت ای مدینه

به خاک کوچه هایت هستی ام از من گرفتی
الهی سوزد آن خاک عزایت ای مدینه

مرا از کودکی پیرم نمودی از همان دم
که نیلی شد مه نیکو لقایت ای مدینه

هنوز از یاد آن ضربه بسوزد هر دو چشمم
جگر می سوزد از یاد بلایت ای مدینه

خوشا این لحظه ی آخر کنار بستر من
بیاید یادگار مصطفایت ای مدینه


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:16
نویسنده:
نظرات(0)
ای سراپا حَسَن امام حسن

ای سراپا حَسَن امام حسن
ماه هر انجمن، امام حسن

هم به خانه قتیل همسر خویش
هم غریب وطن امام حسن

ملک هستی به یاد غربت تو
همه بیت‌الحزن امام حسن

گرید از بهر تو، چو ابر بهار
دیده ی مرد و زن امام حسن

جگر پاره پاره ات گوید
در عزایت سخن، امام حسن

ماهیان در عزای تو دارند
ناله ی «یا حسن» امام حسن

گریه بر قلب پاره ‌پاره ی توست
حاصل عمر من، امام حسن

بعد جدّت به پیکر تو شدند
تیرها، بوسه زن امام حسن

بدنت، بس که تیرباران شد
شد یکی با کفن امام حسن

تیرها، لحظه لحظه می‌کردند
گریه، بر آن بدن امام حسن

اشک غم داشتی ز دیده روان
خون دل در دهن امام حسن

کرد در آخر صفر پرواز
روح پاکت ز تن امام حسن

«میثم» از خون دل به تشییعت
آورَد یاسمن، امام حسن


تعداد بازديد : 9
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:16
نویسنده:
نظرات(0)
از دو طشت آمد نوای شور و شین

از دو طشت آمد نوای شور و شین
گاه از طشت حسن گاه از حسین

اندر این جا قلب زینب خسته بود
واندر آنجا دست زینب بسته بود

از دولب های حسن خون می چکید
خورد لب های حسین چوب یزید


تعداد بازديد : 13
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:15
نویسنده:
نظرات(0)
سلام ای برتر از ایوب صبرت

سلام ای برتر از ایوب صبرت
که نبود سایبان بر روی قبرت

سلام ای در صبوری بی قرینه
غریب دوم شهر مدینه

تویی فرمانده گردان هستی
تویی سلطان مُلک حق پرستی

ملک، انسان، فرشته پای بستت
کلید جنّت و دوزخ به دستت

همه هُشیارها مست و تو ساقی
بُود تا حشر آثار تو باقی

تو را، زهرا به دامان پرورانده
رسول اللّه، اوصاف تو خوانده

خدا چون کرد خوبان را گزینش
تو گشتی شمع بزم آفرینش

تو شمعی وجهان پروانه تست
تمام قلبها کاشانه تست

تو خورشید زمین و آسمانی
امام دوّم ما شیعیانی

تو زهرا و علی را نور عینی
امید زینبی، عشق حسینی

فلک بر خاک پایت سرنهاده
زمین در زیر پایت اوفتاده

تو با یک صلح صدها جنگ کردی
جهان را بهر دشمن تنگ کردی

ز صلحت مُشت دشمن باز گردید
به مردم کشف صدها راز گردید

قیام کربلا مدیونِ صلحت
بقای دین بُود مرهون صلحت

تو پایان داده ای جنگ جمل را
تو رونق داده ای خیر العمل را

تو روح روزه معنای نمازی
فروغ مشعل سوز و گدازی

تو هستی سبز پوش آل احمد
که باشد خُلق و خویت چون محمّد

تو در هر حال باشی با خدایی
تو در کشتیّ احسان ناخدایی

مزارت سجده گاه آفتاب است
ولی افسوس ویران و خراب است

از این غم بر دل هر شیعه داغ است
که قبرت در مدینه بی چراغ است

جهانی سوزد از داغ غم تو
سیه پوشیده شب در ماتم تو

تو را در خانه ات بی یار کشتند
تو را با آب آتشبار کشتند

به سوی «ایزدی» جانا نظر کن
تو سوز شعر او را بیشتر کن

کز آن اشعار آتش برفروزد
وز آن آتش جهانی را بسوزد


تعداد بازديد : 5
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر، گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت


وصال شیرازی


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود

لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشی در دل سودا زده افروخته بود

شرم دارم که بگویم تن مسموم ترا
خصم با تیر به تابوت بهم دوخته بود

راز دل را همه با همسر خود می گویند
حَسن از همسر خودکامه خود سوخته بود

جگرش پاره شد از نیشتر زخم زبان
در لگن خون دلی ریخت که اندوخته بود

ارث مادر خود بُرد غم و رنج و محن
صبر و تسلیم و رضا از پدر آموخته بود


حسین اخوان کاشانی (تائب)


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:14
نویسنده:
نظرات(0)
زهر کجا، جُعد کجا، او کجا

زهر کجا، جُعد کجا، او کجا؟!
غیر کجا و، حرم هو کجا؟!

قطره کجا راه به دریا بَرد؟
اسم کجا پی به مسمّی برد؟

هستی ظل بسته به نورست، نور
سایه که بی نور ندارد ظهور

چون که زدم غوطه به دریای فکر
تا به کف آرم دُرِ مضمونِ بکر

هاتفی از خلوت لاهوتیان
آمد و رو کرد به ناسوتیان

گفت : خداوند علیم و غفور
کرد در این آینه از بس ظهور

تاب نیاورده و از پا نشست
آینه از فرط تجلّی شکست!

ذکر مَلک شد پس از آن از محن
یا حسن و، یا حسن و، یا حسن


محمد علی مجاهدی (پروانه)


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:13
نویسنده:
نظرات(0)
جام زهر آلوده را سر مى ‏کشید

جام زهر آلوده را سر مى ‏کشید
مرگ را چون یار در بر مى ‏کشید

از دیار غربت پروانه ها
پر شکسته سوى حق پر می کشید

از نگاه او به در معلوم شد
انتظار روى مادر مى ‏کشید

طشت پر خون جگر تفسیر کرد
غربتى که پاى منبر می کشید

یاس را از کودکى با رنگ سرخ
در میان صفحه پرپر می کشید

گه غبار از دست مادر برد گاه
دست خود بر خاک معجر مى ‏کشید


تعداد بازديد : 5
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:12
نویسنده:
نظرات(0)
هرگز دلی ز غم، چو دل مجتبی نسوخت

هرگز دلی ز غم، چو دل مجتبی نسوخت
ور سوخت ز اجنبی، دگر از آشنا نسوخت

هر گلشنی که سوخت ز باد سموم سوخت
از باد نوبهار و نسیم صبا نسوخت

چندان دلش از سرزنش دوستان گداخت
کز دشمنان و زهر بدو ناسزا نسوخت

آن دم که سوخت حاصل دوران ز سوز زهر
در حیرتم که خرمن گردون چرا نسوخت

تا شد روانِ عالم امکان ز تن روان
جنبنده‏ای نماند کزین ماجرا نسوخت


تعداد بازديد : 0
چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت: 11:02
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 1346
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف