تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
دست ولی نعمت ز بس مشکل گشا شد
بین قنوتم " ربنا " هم " یا رضا " شد
سجاده ام را پهن کردم رو به مشهد
وقت اذان شرعیه نقاره ها شد
حجاج کعبه بار بستند و دوباره
_نازم به سلطانم_ که حج این گدا شد
با پنجره فولاد گفتم مشکلم را
بیرون نرفته از حرم دردم دوا شد
یک کیسه گندم ، چند تا دانه هزاری
مادربزرگم داد...چون حاجت روا شد
گر چه به زحمت دست دادم با ضریحت
در ازدحام جمعیت آن هم جدا شد
یا بن الشبیبت گریه ی ما را درآورد
خیرت قبول آقای من! روضه به پا شد
خونم میفتد گردنت یک روز آخر
چون تازه داغ دوری کرببلا شد
شاعر علیرضا وفایی (خیال)
تعداد بازديد : 89
شنبه 15 شهریور 1393 ساعت: 10:18
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب