loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 119 پنجشنبه 15 اسفند 1392 نظرات (0)

غم بود و داغ بود و وداع سپیده بود

خورشید هم زشرم به مغرب خندیده بود

 

رد می شدند مادر و طفلی سیاه موی

از کوچه ای که وقت غروبش رسیده بود

 

حتی فرشته بال نمی زند به گردشان

حتی نسیم هم رخشان را ندیده بود

 

مثل همیشه بر سر این راه جبرئیل

از رد پای خاکی شان بوسه چیده بود

 

آئینه ای که طاقت آهی نداشت آه

این چند روز زخم ترک را چشیده بود

 

حالا غریبه ها سر راه عبور او

یک دست را به نیت سیلی، کشیده بود

 

نامحرمی که کینه ی این خانواده داشت

حالا دوباره نام علی را شنیده بود

 

کودک دوید تا نگذارد ولی چه سود

دستی حرام بر رخ مادر رسیده بود

 

دیوارهای سنگی این کوچه شاهدند

افتاده بود مادر ، دیگر بریده بود

 

ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد

در هر دو گونه جای کبودی کشیده بود

 

برخواست روی پا و زمین خورد و ناله کرد

خطی ز خون ز گوشه ی چشمش چکیده بود

 

رد می شدند مادری و طفلی سفید موی

از کوچه ای که قامتشان را خمیده بود

 

شاعر: حسن لطفی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 32
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 1064
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 12,681
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 92
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 16,082
  • بازدید ماه : 23,409
  • بازدید سال : 398,209
  • بازدید کلی : 22,645,170