ای دختر فهیمه سلطان کربلا
با نای خون نشسته به ایوان کربلا
در راه شام همقدم نیزه دارها
خواندی تو روضه از لب عطشان کربلا
ای شاهد روایت گودال قتلگاه
بر جسم پاره پاره نمودی تو تا نگاه
زد تازیانه بر بدنت خولی و سنان
با کام تشنه ناله زدی در میان آه
در خیمه با رباب تو تا ناله می زدی
آتش به روی باغ و رخ لاله می زدی
ششماهه را میان حرم تشنه دیده ای
از اشکِ چشم، بر لب گل ژاله می زدی
ای داغدار کرببلا، بی قرینه ای
تو سوگوار حضرت یاس مدینه ای
درپای درس زینب کبری نشسته ای
ای یادگار کرببلا تو سکینه ای
ای شمع شب فروزِ شب تار کربلا
شرمنده ی تو گشته علمدار کربلا
مشکی تهی ز آب شد و ساقی حرم
در خون نشسته دیده خونبار کربلا
ای فاطمی نسب گل رنجیده ی حسین
ای روضه خوان حنجر ببریده ی حسین
وقت وداع به دامن بابا نشسته ای
دیدی تو اشک جاریِ از دیده ی حسین