شکوه آمدن و خلقتت سرآمد بود
میان هرچه که دارد خدا زبانزد بود
همیشه با صفی از آسمانیان جبرئیل
به گرد خانه تان گرم رفت وآمد بود
تو دختر پدری یا که مادری بر او
میان دختر و مادر دلش مردد بود
رسالت پدرت با تو بود پا بر جا
که بودنت همه ی دلخوشی احمد بود
برای عرض ارادت ب محضرت بانو
نبی ب امر خدا روز وشب مقید بود
ز التماس دو دستم چه زود دل کندی
تویی که آمدنت خوب ورفتتنت بد بود
شاعر: محمدحسن بیات لو