بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است بانوی من که جان و دل من فدای او در کوچه تار و پود وجودش گسسته است از

بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است بانوی من که جان و دل من فدای او در کوچه تار و پود وجودش گسسته است از

بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است بانوی من که جان و دل من فدای او در کوچه تار و پود وجودش گسسته است از

بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است بانوی من که جان و دل من فدای او در کوچه تار و پود وجودش گسسته است از

بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است بانوی من که جان و دل من فدای او در کوچه تار و پود وجودش گسسته است از
بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است بانوی من که جان و دل من فدای او در کوچه تار و پود وجودش گسسته است از
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است بانوی من که جان و دل من فدای او در کوچه تار و پود وجودش گسسته است از

بانوی خانه‌دارِ من  از پا  نشسته است

از کوچه‌ها رسیده ولی زار و خسته است

بانوی من که جان و دل من فدای او

در کوچه تار و پود وجودش گسسته است

از خاک روی چادر او حدس می‌زنم

در کوچه‌ها کسی دل او را شکسته است

فهمیدم از  بنفشگیِ روی بسترش

پهلوی زخم خورده‌ی خود را نبسته است

زینب میان خواب به خود گفت: مادرم

دست ضعیف او به گمانم شکسته است

من هم ز سرفه‌های  شدیدش گرفته‌ام

راه نفَس به سینه‌اش این بار بسته است

حالا نشسته‌ام وَ به این فکر می‌کنم

بانوی خانه‌دارِ من از پا نشسته است

 شاعر: رضا باقريان


تعداد بازديد : 155
دوشنبه 26 اسفند 1392 ساعت: 7:09
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف