تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
|
فاطمیه...
وقتی که حال قافیه ها جا نیامده
بغضم شکست در غزلی با نیامده
شاعر نبوده ای که ببینی چه میکشم
از چشمه های ناب ز دریا نیامده
شب در نگاه منتظرم آه می کشد
اما هنوز نوبت فردا نیامده
من متهم به مذهب یوسف پرستی ام
اینگونه عاشقی به زلیخا نیامده
این جمعه هم گذشت و پس از ان دوشنبه هم
تنهاترین مسافر صحرا نیامده
در روضه فکر میکنم اصلا شبی چرا
صاحب عزا حسینیه ی ما نیامده
فهمیدم از مکاشفه ی مادر شهید
مهدی به روضه آمده ، تنها نیامده
این بزم اشک محفل خاتون محشر است
من شاهدم که محشر کبری نیامده
با این فراز مرثیه آتش گرفته ام
" اصلا خوشی به حضرت زهرا نیامده "
****
گل داده روسری سرم فضه زودباش
باید عوض کنم پسرم تا نیامده
با دست خسته گیسوی خود شانه میزنم
آشفتگی به همسر مولا نیامده
گفتم به مرتضی برود گاهواره را...
اما گمان کنم دل اقا نیامده
بر طالعم نوشته شده صورت کبود
زهرا شدن به ام ابیها نیامده
بر لوح سینه ام اثر خط میخی است
این زخم سینه را به مداوا نیامده
تعداد بازديد : 129
سه شنبه 13 اسفند 1392 ساعت: 7:55
نویسنده: خادم الزهرا (س)
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
